نگاهی اجمالی به تاریخ فرانسه و مهم ترین وقایع آن
- تیم ایوار
- 1398/9/30
- 0 دیدگاه
فرانسه به عنوان یکی از کشورهای مهم قاره ی اروپا، در طول حیات خود تاریخ پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته است. در تاریخ فرانسه اتفاقات مهمی چون انقلاب فرانسه و جنگ های جهانی اول و دوم را می بینیم که همین باعث شده است این کشور حالا مهد دموکراسی محسوب می شود.
کشور فرانسه با ۶۵ میلیون نفر جمعیت، واقع در غرب قارهی اروپا و همسایهی کشورهای آلمان، بلژیک، اسپانیا، لوکزامبورگ، سوئیس، ایتالیا و آندورا، پس از اوکراین بزرگترین کشور اروپا محسوب میشود. فرانسه بهعنوان یک کشور توسعهیافته و عضو شورای امنیت سازمان ملل و G7 (هفت اقتصاد بزرگ جهان) ازجمله تأثیرگذارترین کشورهای جهان در حوزههای مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تلقی میشود.
مردم ایران کشور فرانسه را بیشتر با شرکت خودروسازی پژو و رنو میشناسند، اما شخصیتهای علمی و ادبی و سیاسی فرانسه چون دکارت، پاستور، پاسکال، آندره ژید، روسو، ناپلئون، لویی چهاردهم و سارتر نیز نقش مهمی در معروفیت کشور فرانسه در عرصهی جهانی داشتهاند.
همچنین انقلاب فرانسه را میتوان ازجمله مهمترین سوابق تاریخی فرانسه دانست که تأثیر و شهرت جهانی کسب کرده است. به اعتقاد برخی از مورخین، تاریخ جهان پس از انقلاب فرانسه وارد دوران جدیدی شد.
در این مقاله به بررسی پیشینهی تاریخی شکلگیری این کشور و وقایع مهم در تاریخ فرانسه خواهیم پرداخت. مسائلی چون وضعیت فرانسه در قرون وسطی، جنگهای صدساله با انگلستان، تثبیت قدرت پادشاهی و شخصیتهای سیاسی معروفی چون لویی چهاردهم، انقلاب فرانسه و جنگهای جهانی. همچنین در این مقاله به برخی از ویژگیهای فرهنگی و خلقیات فرانسویان اشاره خواهد شد.
انقلاب فرانسه
فرانسوی ها در دوران باستان
اولین اشارهای که به اقوام پیشین ساکن در فرانسه شده، در جریان حملهی ژولیوس سزار در اواسط قرن یکم قبل از میلاد به این نواحی است. سزار، سردار رومی، با هدف گسترش فتوحات امپراطوری روم به شمال ایتالیا، ازجمله آلمان و فرانسه و بلژیک و انگلیس کنونی، لشکر کشید.
در این دوره هیچ کشور اروپایی وجود نداشت و کشور امروزی فرانسه و مردم آن که به قبیلههای مختلفی تقسیم میشد بهطورکلی گُل (Gaul) نامیده میشدند. پس از فتح این نواحی توسط سزار، گلها بخشی از امپراطوری روم شدند و تمدن رومی در این نواحی وارد شد.
جولیوس سزار پس از شکست گلها
پس از الحاق گل به امپراطوری روم، سرنوشت این منطقه نیز به امپراطوری روم گره خورد و مصادیق تمدن و شهرنشینی بیشتر و بیشتر وارد این منطقه شد و گلهایی که تا پیش از آن بهصورت قبیلهای و در چادرها میزیستند، با زندگی در شهرهای رومی خو گرفتند و به زینتهای شهری آراسته شدند.
این رویه، یعنی دور شدن از زندگی قبیلهای و عادت کردن به زندگی شهری، به مدت چند قرن ادامه داشت تا اینکه در قرن پنجم میلادی و با شروع تاختوتاز قبایل بربر شمالی، گل نیز مورد هجوم قرار گرفت و وارد دوران قرون وسطی شد.
فرانسه در قرون وسطی
پس از حدود سه قرن تاختوتاز و ناآرامی در اروپا و تلاشهای شارلمانی برای ایجاد ثبات، در سال ۸۴۲ میلادی برای اولین بار مقدمات شکلگیری کشورهای آلمان و فرانسهی امروزی به وجود آمد.
طبق پیمان وِردُن در سال ۸۴۲ که منجر به تقسیم امپراطوری کارولنژین شد، سرزمینهای غربی فرانکی که بعدها پادشاهی فرانسه را تشکیل داد، به شارل کچل رسید. سرزمینهای شرقی که بعدها به کشور آلمان تبدیل شد، به لویی ژرمنی رسید.
نقشه فرانسه در دوران قرون وسطی
البته باید توجه داشت که در اغلب دوران قرون وسطی چیزی بهعنوان کشور یا دولت فرانسه وجود خارجی نداشت و باوجود شاهان فرانسوی در پاریس، فئودالها قدرت اصلی را در دست داشتند و چهبسا گاهی اوقات برخی از فئودالها از قدرت بیشتری نسبت به شاه برخوردار بودند.
بعدها و با توجه به شکلگیری شهرهای جدید توسط تجار که برای مقابله با فئودالها به یک قدرت جدید نیاز داشتند، اتحادی بین قدرت مرکزی و تجار به وجود آمد و رفتهرفته قدرت شاهان فرانسوی بیشتر شد.
مفهوم ملت فرانسه برای اولین بار در جریان جنگهای صدساله بین فرانسه و انگلستان شکل گرفت. مهمترین علت درگیری بین فرانسه و انگلیس در قرن چهاردهم، بر سر فلاندر بود که بازار اصلی پشم خام انگلیس را تشکیل میداد.
اما میتوان تصرف گاسکونی از طرف فیلیپ ششم در سال ۱۳۳۷ میلادی که مالک آن انگلیس تلقی میشد را علت فوری جنگهای صدساله دانست. این جنگها عموماً با پیروزی انگلیسیها همراه بود چراکه سربازان انگلیسی با بهره جستن از کمانهای برد بلند خود دست برتر را در جنگ داشتند.
ژاندارک، قهرمان ملی فرانسه
در اواخر این جنگ و با رشادتهای کسانی چون ژاندارک که با مرگ خود باعث ایجاد یک شور ملی در جبههی فرانسه شد، فرانسویان به خود آمده و شروع به بازپسگیری مناطقی کردند که در تصرف انگلیس بود. درنهایت این جنگ دو نتیجهی مهم برای فرانسه داشت:
از سویی انگلیسیها را از تمام اروپای قارهای (یا همان خشکی اصلی تشکیلدهندهی قارهی اروپا) بیرون کردند (بهجز بندر کاله) که باعث انسجام جغرافیایی فرانسه شد. از سوی دیگر این جنگها باعث شد تا هویت ملی در فرانسه شکل بگیرد و پس از آن تقویت شود.
در اواخر قرون وسطی یعنی قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی، فرانسه وارد دورانی شد که میتوان آن را خروج از دوران فئودالی و تأسیس دولت مطلقه دانست. هرچند برخی از مناطق فئودالی تا انقلاب فرانسه نیز به زیست خود ادامه دادند اما دیگر قدرت سابق را نداشتند و این شاهان بودند که درنتیجهی اتحاد با تجار و کسب مالیات و تقویت نیروی نظامی و ارتشهای منظم، قدرت خود را به تمام نواحی فرانسه بسط دادند.
لویی یازدهم که از سال ۱۴۶۱ تا ۱۴۸۳ پادشاهی فرانسه را در دست داشت، رهبری گذار فرانسه از دوران فئودالی و قرون وسطایی به کشور واحد را بر عهده داشت.
فرانسه در قرون جدید
استقرار دولت مطلقه و تثبیت جایگاه شاه در فرانسه، همزمان شد با اتحاد دو پادشاهی آراگون و کاستیل و تشکیل کشور اسپانیا از سویی و پس از مدتی به قدرت رسیدن شارلکن که وارث تاجوتخت اسپانیا و هلند و ایالات آلمانی در شرق فرانسه بود.
این بود که شاهان فرانسوی مانند فرانسوای اول مدتها درگیر جنگ با دشمنان خود در شرق و غرب برای حفظ موجودیت خود بودند، اما رفتهرفته و با افول قدرت اسپانیا که تا اواخر قرن شانزدهم قدرتمندترین کشور اروپا بود، فرانسه جای اسپانیا را گرفت و به کشور اول اروپا تبدیل شد.
فرانسوای اول
اواخر قرن هفدهم به دلیل قدرت گیری و جنگهای لویی چهاردهم، به عصر لویی چهاردهم (۱۶۶۱-۱۷۱۵) معروف است. در این دوره لویی چهاردهم به دلیل وسعت جغرافیایی و جمعیت قابلتوجه فرانسه به ثروت بسیاری دست یافت که به او این امکان را میداد که نهتنها در داخل به قدرتنمایی و سرکوب مخالفان بپردازد، بلکه با تشکیل یک ارتش منظم و بزرگ شروع به کشورگشایی در قارهی اروپا کند.
هرچند لویی چهاردهم پادشاه باشکوهی بود و در زمان او فرانسه به اوج قدرت خود رسید، اما افتخارات او به قیمت فشار بر مردم فرانسه تمام شد.
در قرن هجدهم، فرانسه دارای بیشترین جمعیت در اروپا و البته یکی از موفقترین آنها بود، به همین دلیل قدرتمندترین کشور در اروپای قارهای محسوب میشد. فرهنگ فرانسوی مورد تحسین و تقلید طبقات بالای کشورهای مختلف اروپایی قرار میگرفت. همچنین فرانسوی زبان طبقهی اشراف و دادگاههای سلطنتی تمام کشورهای اروپایی همچنین روسیه بود.
مکانی که لویی چهاردهم (۱۶۴۳-۱۷۱۵)، پادشاه فرانسه در قرن هفدهم، در ورسای ساخت، بهعنوان نماد شکوه، ثروت، قدرت و سلطنت مطلقه تلقی میشد و پادشاهان اروپا مکانهای خود را بر اساس مدل کاخ ورسای طراحی میکردند.
کاخ ورسای
رژیم قدیم فرانسه (اصطلاح رژیم قدیم یا رژیم باستانی برای اولین بار توسط انقلابیون سال ۱۷۸۹ مطرح شد) بر اساس یک طبقهبندی بسیار سخت به وجود آمده بود که جایگاه هر فرد در این نظام طبقاتی بر اساس تولد او در یک خانواده مشخص میشد و نه بر اساس تلاش بسیار یا استعداد او. در پایین پادشاه، بقیهی جامعه فرانسوی به سه طبقه تقسیم میشدند که هرکدام مسئولیتهای اجتماعی متمایز و جایگاه اجتماعی متفاوتی داشتند.
اولین طبقه روحانیت بود که از جایگاه بالای خود به دلیل فضیلت و کارکرد روحانیای که داشت و البته نزدیکی به خداوند بهره میبرد؛ همچنین روحانیون تنها یک درصد از جمعیت فرانسه را شامل میشدند.
البته کلیسا در فرانسه تحت نظر پادشاه بود و دارای قدرت سیاسی نبود که به این وضعیت گالیکانیسم (Gallicanism) گفته میشد؛ اما بااینوجود به دلیل اعتقاد اکثریت مردم فرانسه به مذهب کاتولیک، کلیسا از امکانات مالی و اجتماعی ویژهای برخوردار بود.
رژیم قدیم تحت تسلط کاتولیک رومی بود و کاتولیسیسم نقش مهمی در کشور فرانسه، هم بهعنوان یک دین و هم بهعنوان یک نهاد، بازی میکرد. دین در زندگی روزمرهی مردم فرانسه گسترده بود و خدمات دینی و جشنهای دینی مهمترین اتفاق در اغلب شهرها و روستاهای فرانسه بودند.
هرکسی که وارد مدرسه میشد تحت تعلیم کشیشها قرار میگرفت. کلیسا ثروت عظیمی ازجمله تقریباً ۱۰ درصد از کل زمینهای فرانسه را در تصاحب داشت. همچنین درآمد حاصل از این زمینها نیز بسیار زیاد بود. این رقم گاهی با نصف درآمد سالانهی مالیاتی حکومت سلطنتی برابری میکرد.
طبقهی دوم نجبا یا اشراف بودند که پشتیبانی نظامی از شاه را فراهم میکردند و درمجموع یک یا دو درصد جمعیت فرانسه را شامل میشدند.
نجبا درواقع طیف وسیعی از افراد را شامل میشد. ثروتمندترین و قدرتمندترین نجیبان، کمتر از صد خانواده را شامل میشد که صاحب املاک بزرگ و کاخهای زیبا بود و فعالیتهای قابلتوجه سیاسی و تأثیرگذار، ازجمله مشارکت در ادارهی کشور و دادگاههای سلطنتی ایالتی، را انجام میدادند.
مطالب مرتبط
اوت لت های پاریس با بهترین برندهای جهان مترو پاریس؛ بلیطی به تاریخ فرانسه کشف بهترین رستوران های پاریس برای هر ذائقهطبقهی سوم را تمام ۹۷ درصد جمعیت باقیماندهای تشکیل میداد که مسئولیت تولید محصولات کشاورزی و صنعتی و تهیهی تدارکات را به عهده داشت. فرانسه مانند تمام کشورهای اروپایی در آن زمان، از اکثریت جمعیت روستایی برخوردار بود. کشاورزان ۸۵ درصد این جمعیت را به خود اختصاص میدادند، بنابراین حجم عظیمی از جمعیت فرانسه را شامل میشدند.
بااینوجود در قرن هجدهم تغییرات بزرگی در ساختار اجتماعی جامعهی فرانسه بهصورت تدریجی شکل گرفت و منجر به ظهور طبقهی متوسط در فرانسه شد. متأثر از این تغییر در ساختار اجتماعی، عقاید جدیدی نیز بروز کرد که عموماً با عنوان روشنگری شناخته میشود.
اگرچه روشنگری به یک پدیدهی عمومی در اروپا تبدیل شد، اما این جنبش تحت تسلط متفکران و فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی بود که بهعنوان فیلسوفان به آنها رجوع میشد.
جلسه روشنفکران فرانسه
انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه را میتوان تلفیقی از تحولات اقتصادی و فکری در فرانسهی قرن هجدهم دانست. از سویی دیگر، جنگهای لویی چهاردهم باعث تحمیل حجم زیادی از هزینهها به جامعهی فرانسه میشد.
این موضوع زمانی تبدیل به بحران شد که بخش عظیمی از اشراف و تمام روحانیان که بخش اصلی اقتصاد و دارایی کشور را در دست داشتند، معاف از مالیات بودند و فشار اصلی اقتصادی و هزینهی جنگها بر دوش مردم عادی بود. مردمی که مجبور به پرداخت مالیاتهای مختلفی به کلیسا و اشراف و حکام محلی بودند.
این نارضایتی عمومی همراه شد با دورهی روشنگری؛ یعنی دورهای که فیلسوفانی چون لاک و مونتسکیو و کانت و روسو با ترویج عقاید آزادگرایانه و مورد انتقاد قرار دادن کلیسا و دولت، یک موج نارضایتی عمومی در بین مردم به وجود آوردند.
فرانسه در اواخر قرن هجدهم چون یک بشکهی باروت بود که انتظار یک جرقه برای انفجار یا به تعبیری انقلاب را میکشید. این جرقه دستور لویی شانزدهم به تشکیل اتاژنرو یا مجلس نمایندگی بود که پس از آن شرایط را برای جدیتر و رادیکالتر شدن خواستههای معترضان فراهم کرد.
واقعهی سوگند زمین تنیس در خلال انقلاب فرانسه
فرانسه در قرن نوزدهم
انقلاب فرانسه با ظهور ناپلئون به اوج خود رسید و از مرزهای فرانسه فراتر رفت و حتی جوامع خارج از قارهی اروپا را نیز تحت تأثیر قرار داد، اما پس از خاموش شدن ستارهی اقبال ناپلئون و شکست قطعی وی در نبرد واترلو، دوران جمهوری اول نیز خاتمه یافت و دولتهای مطلقهی اتریش و پروس و روسیه شرایط پیش از انقلاب را دوباره بر مردم فرانسه تحمیل کردند.
مردم فرانسه که دیگر مردم پیش از انقلاب نبودند، دوباره دست به شورش زدند و در سال ۱۸۴۸ لویی هجدهم را برکنار و ناپلئون سوم را به قدرت رساندند.
ناپلئون سوم
ناپلئون سوم سعی داشت تا عظمت ازدسترفتهی فرانسه را دوباره احیا کند و در این راه از نادیده گرفتن خواستههای مردم نیز ابایی نداشت. اما در اواخر این قرن یک اتفاق مهم در قارهی اروپا رخ داد و آن تشکیل کشور آلمان در همسایگی فرانسه بود.
این اتفاق از آن جهت اهمیت داشت که کشور فرانسه که در مرزهای شرقی خود همواره احساس امنیت کرده و چند مرتبه به تصرف ایالات آلمانی پرداخته بود، پس از تشکیل کشور آلمان در سال ۱۸۷۱، سه مرتبه از این منطقه مورد تهاجم قرار گرفت و هر سه مرتبه نیز شکستهای سختی خورد.
اولین جنگ فرانسه و آلمان با تشکیل کشور واحد آلمان در سال ۱۸۷۱ مصادف شد که با یک شکست بهتآور و سنگین برای فرانسه همراه بود. پس از این شکست، ویلهلم در اقدامی نمادین وارد کاخ ورسای شد و فرانسویان را مجبور به پذیرش غرامتی سنگین و واگذاری برخی از شهرهای مرزی به آلمان کرد.
این واقعه به معنی پایان جمهوری دوم و سروری فرانسه در اروپا و ظهور قدرت جدیدی به نام آلمان بود که پس از آن بهجز مقاطعی تا به امروز قدرت اول اروپا بوده است.
ویلهلم اول در کاخ ورسای
فرانسه در جنگ های جهانی
فرانسه در دو جنگ جهانی در جبههی متفقین و متحد کشورهای انگلیس و روسیه و بعدتر آمریکا بود. در جنگهای جهانی هیچگاه فرانسه شروعکننده جنگ نبود و همواره سعی در دفاع از خود در برابر تهاجم در برابر آلمان را داشته است.
در جنگ جهانی اول تا حدودی موفق بود که در برابر تجاوز آلمان از خود دفاع کند، اما اگر حمایت شرکای خود یعنی انگلیس و بعدتر آمریکا را نداشت، توسط آلمان شکست خورده و تصرف میشد.
درنهایت با ورود آمریکا به جنگ در سال ۱۹۱۸، آلمان مجبور به پذیرش شکست شد و پیمان ورسای را در کاخ ورسای، یعنی همانجایی که در سال ۱۸۷۱ در قامت برنده پیمان فرانکفورت را به فرانسه تحمیل کرده بود، بپذیرد.
بین دو جنگ، فرانسه نیز مانند دیگر کشورهای اروپایی مشغول بازسازی هزینههای به بار آمده از جنگ بود. اما آلمان که از قرارداد ورسای ناراضی بود، درصدد تغییر وضع موجود برآمد و جنگ جهانی دوم را آغاز کرد.
امضای پیمان ورسای از سوی آلمان
در جنگ جهانی دوم نیز فرانسه با تجاوز آلمان مواجه شد ولی این بار با توجه به ارتش بسیار کارآمد و ماشینیِ آلمان نتوانست مانند جنگ جهانی اول مقاومت قابلتوجهی از خود نشان دهد و توسط ارتش آلمان تسخیر شد.
پس از این واقعه حکومت فرانسه در مستعمرات خود در آفریقا حکومت تشکیل داد، تا اینکه بازهم با ورود آمریکا در اواخر جنگ جهانی دوم ورق برگشت و آلمان از دو جبههی شرق و غرب مورد تجاوز قرار گرفت و شکست خورد و فرانسه دوباره استقلال خود را بازیافت.
پس از جنگ جهانی تا به امروز نهتنها فرانسه بلکه هیچ کشوری در اروپا شاهد جنگ نبوده و با تشکیل اتحادیهی اروپا که فرانسه از مؤسسین آن بوده است، کشورهای اروپایی بهجای جنگ به همکاری با یکدیگر تمایل پیدا کردهاند.
خلقیات مردم فرانسه
آندره زیگفریدِ فرانسوی در کتاب روح ملتها، به توصیف ویژگیهای فرهنگی برخی از کشورهای اروپایی پرداخته است که در ادامه برخی از توصیفات او در مورد خلقیات فرانسویها خواهد آمد. وی در مورد نژاد فرانسویها معتقد است: «تعیین وضع مردم فرانسه از لحاظ نژادی کار آسانی نیست. حقیقت این است که نژادی به نام نژاد فرانسوی وجود ندارد و تعبیر نژاد فرانسوی، تعبیری بیمعنی است.»
در شمال فرانسه ژرمنها، در مرکز و غرب آن سِلتها و در جنوب آن مدیترانهایها زندگی میکنند. زیگفرید معتقد است: «ما روشنبینی فکری و موهبت بیان خود را از لاتینیان به ارث بردهایم؛ روح هنری و فردیت بیش از اندازهی ما که گهگاه تا هرجومرج پیش میرود، نتیجهی تأثیر سِلتهاست؛ روح سازنده و سازمان دهندهی ما چیزی است که از نژاد ژرمنی به ما رسیده است.»
فرانسوی را باید بهعنوان فرد مورد مطالعه قرار دهیم و چون چنین کنیم بهتر به عمق مطلب خواهیم رسید. تمام خیر و شر و تمام عظمت و ضعف فرانسه، از تصوری برمیخیزد که نسبت به فرد دارد؛ تصوری بسیار عالی و باشکوه که احتمالاً حالت بیماری نیز دارد.
نخست، مسئلهی استیفای حق استقلال عقلی و فکری در میان است. فرانسوی مدعی آن است که به میل خود فکر و قضاوت میکند، در مقابل هیچ آمری سر فرود نمیآورد و به همین جهت است که با تسلیم حقوق خود به فرد یا دستهای مخالف است.
اعتراض جلیقهزردها در فرانسه
زیگفرید معتقد به این ضربالمثل سهپارهای است که کاملاً حق مطلب در مورد فرانسویان را ادا میکند: «یک فرانسوی یک مرد عاقل؛ دو فرانسوی یعنی بحث و گفتوگو؛ سه فرانسوی یعنی بینظمی و آشوب.»
بااینهمه آیا فرانسویها حق دارند آرزوی سرنوشت همسایگان آنسوی دریا را داشته باشند که در حق آنها گفته شده: «یک انگلیسی یک ابله؛ دو انگلیسی، باشگاه ورزشی؛ سه انگلیسی، امپراطوری بریتانیا!» شاید بتوان جنبش جلیقهزردها در فرانسه را نیز با توجه به این روحیات فرهنگی فرانسویها تحلیل کرد.
پرسشهای متداول
{{totalCount}} دیدگاه