جنگ سرد میان کدام کشورها اتفاق افتاد و داستان آن چه بود؟
- رضا رجب پور
- 1399/3/11
- 0 دیدگاه
واژهی جنگ سرد اولین بار و در سال ۱۹۴۵ در نوشتهای از جرج اورول به نام «شما و بمب اتمی» وارد ادبیات سیاسی دنیا شد. اما این جنگ میان آمریکا و شوروی سابق، دنیا را با حوادث جدیدی روبهرو کرد.
ایالاتمتحده و اتحاد جماهیر شوروی، در طول جنگ جهانی دوم علیه قدرتهای محور یا متحدین، همپیمان شدند و جنگیدند. بااینحال، رابطهی میان این دو ملت همواره پرتنش بود. مقامات آمریکا از مدتها قبل نگران کمونیسم شوروی و ژوزف استالین، رهبر روسیه و حاکم مستبد این کشور، بودند. سران روس نیز از آمریکا به خاطر نپذیرفتن اتحاد جماهیر شوروی بهعنوان یک عضو مشروع جامعهی بینالملل و همچنین تأخیر در ورود به جنگ جهانی دوم و کشته شدن میلیونها روس خشمگین بودند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، این نارضایتیها در قالب حسی دوطرفه از بیاعتمادی و دشمنی سر باز کرد.
توسعهطلبی شوروی پس از جنگ در اروپای شرقی، ترس آمریکا از نقشهی روسیه برای کنترل دنیا را بیشتر کرد. در این میان، شوروی نیز از موضوعی که از نگاه آنها برخورد مداخلهجویانه، جنگطلبانه و قدرتمندانهی مقامات آمریکایی در قبال روابط بینالمللی بود، بیزاری جست. در چنین فضای متشنجی، هیچکدام از طرفین مقصر کامل جنگ سرد نبودند؛ درواقع، برخی تاریخنگاران مدعی هستند که وقوع جنگ سرد اجتنابناپذیر بود.
سد نفوذ
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اکثر مقامات آمریکایی موافق این بودند که بهترین راه دفاعی علیه تهدید شوروی، یک استراتژی به نام «سد نفوذ» است. جرج کِنان در تلگراف مشهور خود با نام «تلگراف طولانی» بهطور کامل به این سیاست میپردازد؛ او مینویسد: «اتحاد جماهیر شوروی یک نیروی سیاسی متکی به این باور متعصبانه است که با وجود آمریکا نمیتوان به یک توافق جامع دائمی بین طرفین دست یافت. درنتیجه، تنها گزینهی آمریکاییها اتخاذ روشی صبورانه و درعینحال محکم به نام سد نفوذ در برابر تمایلات توسعهطلبانهی روسها است. این روش باید سیاست ایالاتمتحدهی آمریکا در قبال شوروی برای حمایت از انسانهای آزادی باشد که در حال مقاومت در برابر سیاست مقهورسازی شوروی هستند. این طرز فکر باید سیاست خارجی آمریکا برای ۴ دههی آینده را شکل دهد.»
عصر اتمی شدن
بهعلاوه، استراتژی سد نفوذ توجیهی برای یک تقویت نظامی غیرمنتظره در ایالاتمتحده را رقم زد. گزارش شورای امنیت ملی آمریکا در سال ۱۹۵۰، موسوم به NSC-68، به هری ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا، توصیه کرد که کشور باید از نیروی نظامی خود برای جلوگیری از توسعهطلبی شوروی در هرکجای جهان استفاده کند. این گزارش افزایش چهار برابری بودجهی دفاعی کشور را خواستار بود.
مقامات آمریکایی، بهطور ویژه، توسعهی سلاحهای هستهای، نظیر سلاحی که به جنگ جهانی دوم خاتمه داد را تشویق میکردند. درنتیجهی آن، یک مسابقهی تسلیحاتی مرگبار شکل گرفت. شوروی در سال ۱۹۴۹ بمب هستهای خود را آزمایش کرد. رئیسجمهور ترومن نیز در پاسخ اعلام کرد که ایالاتمتحده به دنبال ساخت یک بمب هستهای با قدرت تخریب بیشتر است؛ یک بمب هیدروژنی یا یک ابربمب. درنتیجه، خطر به وقوع پیوستن جنگ سرد آشکارا بالا رفت.
اولین آزمایش بمب هیدروژنی در جزیرهی مرجانی انیوتاک (Eniwetok) در مارشال آیلندز انجام شد و نشان داد که عصر اتمی شدن میتواند چقدر ترسناک باشد. این بمب انفجاری به بزرگی ۲۵ مایل مربع خلق کرد و کل جزیره را از بین برد، موجب پدید آمدن سوراخی بزرگ در کف اقیانوس شد و قدرت آن برای تخریب نیمی از منهتن کافی بود. آزمایشهای بعدی هستهای آمریکا و شوروی موجب پخش شدن ذرات رادیواکتیو در اتمسفر شد.
این تهدید دائمی ناشی از نابودی هستهای، تأثیر بزرگی بر زندگی مردم آمریکا داشت. مردم شروع به ساخت پناهگاههایی در حیاطهای پشتی خود کردند. آنها در مدارس و مکانهای عمومی، مانور حملهی موشکی دیدند. دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شاهد یک اپیدمی از فیلمهای محبوبی بودند که طرفداران سینما را با مفاهیمی چون انهدام هستهای و موجودات جهشیافته میترساندند. در این سالها، جنگ سرد حضوری دائمی در زندگی روزمرهی آمریکاییها داشت.
مطالب مرتبط
بهترین ایرلاین های دنیا در سال ۲۰۲۴ کدامند؟ جعبه سیاه هواپیما، شاهد خاموش و رازگشای حوادث هوایی ترمینال های فرودگاه مهرآباد، صفر تا صد امکانات و پروازهاکشیده شدن جنگ سرد به فضا
اکتشافات فضایی دیگر عرصهی مهیج از رقابت در جنگ سرد بودند. موشک بالستیک اینترکانتیننتال R-7 ساخت شوروی در چهارم اکتبر ۱۹۵۷ اولین قمر مصنوعی جهان با نام اسپوتنیک و همچنین اولین شیء ساخت دست بشر برای قرارگیری در مدار زمین را به فضا ارسال کرد. پرتاب ماهوارهی اسپوتنیک برای اکثر آمریکاییها، یک شگفتی بزرگ و درعینحال خبری ناگوار بود.
در ایالاتمتحده، فضا جبههی بعدی نبرد محسوب میشد و با این اتفاق، آنها بههیچوجه نمیخواستند تا این عرصه را به روسها واگذار کنند. بهعلاوه، این نمایش از قدرت موشک R-7 که احتمالاً توانایی حمل کلاهک هستهای برای رسیدن به آسمان آمریکا را داشت، منجر به جمعآوری فوری اطلاعات در مورد فعالیتهای نظامی شوروی شد.
آمریکا در سال ۱۹۵۸ اولین ماهوارهی خود به نام «کاوشگر یک» را به فضا پرتاب کرد. این ماهواره توسط ارتش ایالاتمتحده و تحت نظارت دانشمند موشکی، ورنر فون براون طراحی شد و رقاب فضایی میان آمریکا و شوروی را پایهریزی کرد. در همان سال، آیزنهاور، رئیسجمهور وقت آمریکا، فرمان ساخت سازمان ملی فضایی و هوانوردی، موسوم به ناسا را امضا کرد. اکتشافات فضایی و همچنین برنامههای متعدد بهمنظور بهرهبرداری از پتانسیلهای نظامی فضا به این سازمان واگذار شد. بااینحال، روسها همچنان یک گام جلوتر بودند و در آوریل ۱۹۶۱ اولین انسان را به فضا فرستادند.
در ماه مه همان سال، آلِن شفرد، به اولین آمریکایی تبدیل شد که پا به فضا گذاشت و پرزیدنت جان اف کندی در پیامی جسورانه مدعی شد که آمریکا تا پایان این دهه اولین انسان را به کرهی ماه میفرستد. پیشبینی وی در بیستم جولای ۱۹۶۹ به حقیقت پیوست و نیل آرمسترانگ در قالب مأموریت آپولو ۱۱ سازمان ناسا به اولین انسانی بدل شد که پا بر روی کرهی ماه میگذارد. حالا آمریکاییها رقابت فضایی را برده بودند.
فضانوردان آمریکایی تبدیل به قهرمانان میهن شدند. روسها در عوض، تبهکارانی غایی به چشم میآمدند که سعی داشتند با تلاشهای گسترده و بیرحمانهی خود بر آمریکا چیره شوند و قدرت نظام کمونیستی را به اثبات برسانند.
وحشت سرخ
در این میان، کمیتهی فعالیتهای غیرآمریکایی مجلس در سال ۱۹۴۷ جنگ سرد را بهگونهای دیگر وارد خاک آمریکا کرد. این کمیته شروع به انتشار سری گزارشهایی کرد که نشان میداد عملیات خرابکاری کمونیستی در خاک آمریکا همچنان به قوت خود باقی است.
این کمیته در هالیوود صدها نفر که در صنعت فیلمسازی مشغول به کار بودند را مجبور کرد تا از باورها و عقاید سیاسی چپگرایانه اعلام برائت کنند و علیه یکدیگر شهادت دهند. بیش از ۵۰۰ نفر شغل خود را از دست دادند. بسیاری از این نویسندگان، کارگردانان، بازیگران و دیگر افراد در این لیست سیاه برای مدت یک دهه قادر به کار در صنعت فیلمسازی نشدند. این کمیته همچنین وزارت کار را به استخدام کارگرانی متهم کرد که قصد عملیات خرابکارانه داشتند. خیلی زود، دیگر سیاستمداران ضدکمونیست، ازجمله سناتور ژوزف مککارتی، این فرضیه را به تمامی کارمندان دولت فدرال تعمیم دادند.
هزاران کارمند فدرال بازجویی و اخراج شدند و حتی تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. با گسترش موج وحشت ضدکمونیستی در دههی ۱۹۵۰، استادان دانشگاه با عقاید لیبرال کار خود را از دست دادند و از مردم خواسته شد تا علیه همکاران خود شهادت دهند و «سوگند وفاداری» به یک امر عادی تبدیل شد.
گسترش آتش جنگ سرد در آن سوی آب ها
علاوه بر مبارزه علیه خرابکارهای شوروی در داخل، نگرانی فزایندهی دیگر در ارتباط با تهدید شوروی در آنسوی مرز آمریکا بود. اولین اقدام نظامی جنگ سرد در ژوئن ۱۹۵۰ و زمانی آغاز شد که ارتش خلق کرهی شمالی با پشتیبانی شوروی به همسایهی جنوبی و غربگرای خود حمله کرد. بسیاری از مقامات آمریکایی بیم آن داشتند که این اولین اقدام در جبههی کمونیستها برای تصرف جهان باشد و تصور میکردند که دیگر سیاست عدم مداخله پاسخگو نیست. ترومن ارتش آمریکا را به منطقهی کره اعزام کرد، اما جنگ کره به بنبست کشیده شد و در سال ۱۹۵۳ به پایان رسید.
ایالاتمتحده و دیگر اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، موسوم به ناتو، آلمان غربی را بهعنوان عضو جدید پذیرفتند و تحریمهای نظامی این کشور را لغو کردند. روسها با پیمان ورشو، یک تشکیلات دفاع متقابل بین اتحاد جماهیر شوروی، آلبانی، لهستان، رومانی، مجارستان، آلمان شرقی، چکسلواکی و بلغارستان، به این اقدام پاسخ دادند. این ارتش متحد تحت فرمان مارشال ایوان کونف از شوروی قرار داشت.
پس از این اتفاق، دیگر مناقشات بینالمللی رخ دادند؛ پرزیدنت کندی در اوایل دههی ۱۹۶۰ با شماری از شرایط بغرنج در همسایگی خود روبرو شد. با انجام عملیات خلیج خوکها در سال ۱۹۶۱ و بحران موشکی کوبا در سال بعد، به نظر میرسید که تهدید کمونیسم واقعی در جهان سومِ ناآرام و پسااستعماری در حال ریشه دواندن است.
این تهدید در هیچ کجا بهاندازهی ویتنام آشکار نبود؛ جایی که سقوط رژیم استعماری فرانسه منجر به کشمکشی میان نِگو دین دیِم، ملیگرای تحت حمایت آمریکا در جنوب و هوشی مین، ملیگرای کمونیست در شمال شده بود. ایالاتمتحده تا دههی ۱۹۵۰ خود را متعهد به بقای یک دولت ضدکمونیستی در منطقه میدانست و تا اوایل دههی ۱۹۶۰ برای رهبران آمریکایی مسجل شده بود که اگر آنها بتوانند توسعهطلبی کمونیسم در منطقه را مانع شوند، خواهند توانست از طریق دیم مداخلهی فعالانهتری داشته باشند. بااینحال، چیزی که از نگاه آنها قرار بود یک مداخلهی نظامی مختصر باشد، به یک نبرد ۱۰ ساله تبدیل شد.
پایان جنگ سرد
پرزیدنت ریچارد نیکسون بهمحض قدرت گرفتن در آمریکا، رویکردی جدید در روابط بینالملل اتخاذ کرد. او بهجای نگاه به جهان بهعنوان یک مکان دوقطبی پرتنش، دیپلماسی را جایگزین اقدامات نظامی برای ایجاد قطبهای بیشتر کرد. به همین منظور و برای پایان این نبرد، او پس از سفر به چین در سال ۱۹۷۲، سازمان ملل را تشویق کرد تا دولت کمونیستی این کشور را به رسمیت بشناسد.
او همچنین سیاست تنشزدایی در قبال اتحاد جماهیر شوروی را اعمال کرد. نیکسون و لئونید برژنف، رهبر پیشین اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۷۲ پیمان محدودیت تسلیحات استراتژیک را امضا کردند که بهموجب آن تولید موشکهای هستهای از سوی دو طرف را منع میکرد و گامی در جهت کاهش دههها تهدید جنگ هستهای بود.
علیرغم تلاشهای نیکسون، آتش جنگ سرد دوباره و در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان شعلهور شد. ریگان نیز بهمانند بسیاری از رهبران نسل خود باور داشت که گسترش کمونیسم در جهان، آزادی را در همهجا را تهدید میکند. درنتیجه، او شروع به کمکهای نظامی و مالی به دولتها و گروههای شورشی ضدکمونیستی در سراسر جهان کرد. این سیاست که بهطور ویژه در مناطق درحالتوسعه نظیر گرانادا و السالوادور اعمال شد، دکترین سیاسی ریگان لقب گرفت.
اگرچه ریگان شروع به مبارزه با کمونیسم در آمریکای مرکزی کرد، اما اتحاد جماهیر شوروی در حال فروپاشی بود. شوروی در پاسخ به مشکلات اقتصادی حاد و بالا گرفتن تنشهای سیاسی در قلمروی خود، در سال ۱۹۸۵ میخاییل گورباچف را بر سر کار آورد و دو سیاست جدید را اتخاذ نمود. سیاست «درهای باز» و «اصلاحات اقتصادی» دو اقدام شوروی برای بازتعریف رابطهی روسیه با کل جهان بودند.
نفوذ شوروی در اروپای شرقی کمرنگ شد. در سال ۱۹۸۹، تمامی دولتهای کمونیستی منطقه جای خود را به دولتی ضدکمونیستی دادند. در نوامبر همان سال، سرانجام دیوار برلین، بهعنوان بارزترین نماد دههها جنگ سرد، فرو ریخت. این اتفاق تنها دو سال پس از آن رخ داد که ریگان در یک سخنرانی در دروازه براندنبورگ در برلین، رهبر شوروی را به چالش کشید؛ او در این سخنرانی گفت: «آقای گورباچف، این دیوار را خراب کنید.»
اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ فرو پاشید و جنگ سرد به پایان رسید.
{{totalCount}} دیدگاه