ژاک لویی داوید و آثار مشهوری که به دست او خلق شد
- سعیده نبوی
- 1399/8/10
- 0 دیدگاه
ژاک لوئی داوید نقاش قرن ۱۹ از پیشگامان سبک نئوکلاسیک بود که به پایان دادن بیهودگی و راحتی سبک روکوکو کمک شایانی کرد. از کارهای مشهور او می توان به مرگ مارا و ناپلئون در حال عبور از آلپ اشاره کرد.
ژاک لوئی داوید در شهر پاریس فرانسه متولد شد؛ نقاشی مشهور که با آثار ارزشمند خود هنر را دوباره به دوران دشواری کلاسیک بازگرداند. یکی از مشهورترین آثار داوید، «مرگ مارا» متعلق به سال ۱۷۹۳ است که شخصیت مشهور انقلابی فرانسه را به تصویر میکشد که در وان خود به قتل رسیده است. ژاک لوئی داوید در سال ۱۸۲۵ در بروکسل چشم از جهان فروبست.
سالهای ابتدایی زندگی ژاک لوئی داوید
ژاک لویی داوید در ۳۰ آگوست ۱۷۴۸ در پاریس چشم به جهان گشود. پدرش زمانیکه داوید تنها ۹ سال داشت، کشته شد. سپس مادرش داوید را به دست دو عمویش سپرد تا تحت حمایت و سرپرستی آنها بزرگ شود.
با دیدن علاقه او به نقاشی، عمویش داوید را نزد فرانسوا بوشه فرستاد که نقاشی برجسته و از دوستان خانوادگیشان بود. بوشه نقاش سبک روکوکو بود، اما دوره روکوکو کمکم جای خود را به سبک کلاسیک میداد، پس بوشه تصمیم گرفت تا داوید را نزد دوستش ژوزف ماریا ویِن بفرستد. وین جزو نقاشانی بود که بیشتر از روکوکو متمایل به نئوکلاسیک بود.
این نقاش جوان و بااستعداد در سن ۱۸ سالگی در آکادمی سلطنتی نقاشی و مجسمه سازی ثبت نام کرد. پس از چندین بار شکست در مسابقات مختلف دچار دلسردی شد، طوریکه در سال ۱۷۷۴ قصد خودکشی (ظاهرا با غذا نخوردن) داشت، اما در همین سال داوید بالاخره توانست بورسیه جایزه بزرگ رم (Prix de Rome) را به دست آورد، بورسیهای دولتی که دریافت کمسیون خوب را در فرانسه تضمین میکرد. این بورسیه شامل سفر به ایتالیا هم بود و در سال ۱۷۷۵ او و وین با هم به رم سفر کردند، جاییکه داوید به مطالعهی شاهکارهای ایتالیایی و خرابههای رم باستان پرداخت.
پیش از ترک پاریس، او اعلام کرد: «هنر باستانی مرا اغوا نخواهد کرد، چرا که تهی از حس زندگی است.»
او به ایدههای نئوکلاسیک که از رم سرچشمه میگرفت، بسیار علاقهمند شد، مانند آثار نقاش آلمانی آنتون رافائل مِنگس و هنر تاریخی یوهان یواخیم وینکِلمان.
داوید در سال ۱۷۸۰ در پاریس برای اثبات ادعای خود، تابلوی «بلیساریوس صدقه گدایی میکند» را به نمایش گذاشت. او در این نقاشی برداشت خود از دوران باستان را با سبک نئوکلاسیک نیکولا پوسَن تلفیق کرده است. در سال ۱۷۸۲ داوید با مارگریت پِکول ازدواج کرد. پدر مارگریت پیمانکار ساختمان بسیار بانفوذ و سرپرست پروژه ساخت لوور بود. در این دوره داوید پیشرفت بسیاری کرد و مدتی پس از آفرینش اثرش «آندروماخه در سوگ هکتور» در سال ۱۷۸۴ به عضویت آکادمی سلطنتی درآمد.
داوید، چهرهای نوظهور در دنیای هنر
در همان سال داوید به رم بازگشت تا کار «سوگند هوراس» یا «سوگند هوراتیها» را تمام کند؛ اثری که پردازش بصریاش -رنگهای سرد، ترکیببندی کتیبهمانند و نورپردازی شفاف- گذاری آشکار از سبک روکوکو، سبک غالب آن دوره، بود.
با نمایش در سالن پاریس (نمایشگاه رسمی پاریس) در سال ۱۷۸۵، این نقاشی هیجان زیادی به پا کرد و گواهی بر سرآغاز یک جنبش هنری شد که به ظرافتهای پر آبوتاب دوره روکوکو پایان داد. در آیندهای نه چندان دور این اثر به نماد پایان فساد اشرافی و بازگشت به اخلاقیات وطندوستانهی رم جمهوریخواه در فرانسه تبدیل شد.
در سال ۱۷۸۷ داوید تابلوی «مرگ سقراط» را به نمایش گذاشت. او دو سال بعد در سال ۱۷۸۹ از تابلوی «تبرداران برای بروتوس جسد پسرانش را میآورند» رونمایی کرد. در این دوره، انقلاب فرانسه آغاز شده بود و بدینسان نقاشی او از بروتوس -مشاور وطن دوست رومی که دستور داد پسران خیانتکارش را بری نجات جمهوری به قتل برسانند- و خودش از اهمیتی سیاسی برخوردار شدند.
انقلاب فرانسه
در سالهای ابتدایی انقلاب، ژاک لویی داوید در گروه افراطی ژاکوبنها به رهبری ماکسیمیلیان دو روبِسپیر عضو شد. او هنرمند فعال و سیاسی بود که تا حد زیادی درگیر تبلیغات انقلابی آن زمان شد. در این دوره او «ژوزف بارا» را نقاشی کرده، طرح اولیهی کارهایی چون «سوگند در آستان تنیس» و تابلوی «مرگ لوپلِتیِر دو سن فارگو» را کشید که همگی درونمایههایی انقلابی با مفاهیم شهادت و قهرمانی در مقابل هسته قدرت داشتند.
الهام انقلابی داوید بیش از همه در اثر «مرگ مارا» نمایش داده شده است که در سال ۱۷۹۳ بلافاصله پس از قتل رهبر انقلابی، ژان پل مارا، کشیده است. این اثر که اصلاحا به «پرنده انقلاب» مشهور است، شاهکار داوید محسوب میشود. به گفته یکی از منتقدان عصر مدرن این اثر «شاهدی تاثیرگذار از زمانی است که عقاید سیاسی یک نقاش آشکارا در اثرش ظهور میکنند.» مارا تبدیل به شهید انقلابی آن دوره شد، در حالیکه این نقاشی به نام جمهوری به نمادی از فداکاری و از خودگذشتگی بدل شد.
داوید زمانیکه به عنوان عضوی از کنوانسیون ملی سال ۱۷۹۲ انتخاب شد به اعدام لویی شانزدهم و ماری آنتوانت رای موافق داد. در سال ۱۷۹۳ داوید که از طریق همکاریاش با روبِسپیر قدرت زیادی به دست آورده بود، عملا دیکتاتور هنر فرانسه شد. زمانیکه در قدرت بود، آکادمی سلطنتی را تعطیل کرد (مشخص نیست که اینکار از سر کینهورزی به تلافی تلاشهای فراوانش در سالهای قبل در این آکادمی بود یا فقط با قصد سرنگونی کامل سیستم موجود انجام شد).
مطالب مرتبط
اوت لت های پاریس با بهترین برندهای جهان مترو پاریس؛ بلیطی به تاریخ فرانسه همه چیز درباره کلیسای نوتردام پاریسسالهای پس از انقلاب
در سال ۱۷۹۴ روبِسپیر و همدستان انقلابیاش در خاموش کردن صداهای ضدانقلابی به قدری زیادهروی کردند که نتیجه، زیر سئوال رفتن قدرت او بهدست مردم فرانسه شد. کار به جایی رسید که در جولای همان سال روبِسپیر با گیوتین اعدام و داوید بازداشت شده و به زندان افتاد. در دادگاه به هیچ عنوان نتوانست به خوبی از خود دفاع کند و در تمام طول دادگاه زیر لب با خود میگفت که در آینده به «اصول پایبند خواهد بود، نه انسانها». او دوبار زندانی شد، بار اول در سال ۱۷۹۴ به مدت چهار ماه و یک سال بعد، به مدت دو سال. ظاهرا بیشتر این دوران را در کاخِ نه چندان ناخوشایند لوکزامبورگ در پاریس گذرانده است. دو چیز مایه تسلی او در این دوران بود. اول اجازه داشت نقاشی کند و دیگر اینکه همسرش که دو سال قبل از این ماجرا، به دلیل رای او به کشتن شاه، او را ترک کرده بود، اکنون در زمان ناراحتی وفادارانه به او بازگشته و اینبار، برای بار دوم و برای همیشه با او ازدواج کرد.
در دورهی اول زندانی شدنش، داوید تنها چشماندازی که از پنجره زندان دیده میشد، به نام «منظره باغ های لوکزامبورگ»، را نقاشی کرد. هنگامیکه به صورت موقت در یکی دیگر از ساختمانهای پاریس زندانی بود، پرترهای از صورت خود کشید که ناتمام ماند. در ۴۶ سالگی ظاهرش مانند پسر جوانی بود با موهای پریشان، چشمان قهوهای رنگ و نگاهی خشمآلود و گاهی مضطرب. داوید توموری در گونهاش داشت که تمام دوران بزرگسالیاش از آن رنج میبرد که گفته میشد که صحبت کردن را برایش دشوار کرده و باعث میشد به هنگام صحبت اخم کند.
حتی در دوران زندانی شدن هم سه استودیوی خود را در لوور حفظ کرده بود و پس از عفو در سال ۱۷۹۵ همان انرژی که برای سیاستهای انقلابی داشت را برای تدریس بهکار گرفت. او پس از آزادی، تمام وقت خود را وقف تدریس کرد. در دوره زمانی مابین ترسیم نقاشی «سوگند هوراس» و شکست ناپلئون در «نبرد واترلو»، مسئول آموزش صدها نقاش جوان از سرتاسر اروپا بود.
از میان شاگردانش برخی در آینده تبدیل به اساتید بزرگ نقاشی شدند؛ مانند فرانسوا ژرار (جرارد)، آنتوان-ژان گروس، و ژان اگوست دومینیک آنگْر. منطق آموزش او این بود که طراحی مبنای هنر است و این موضوع را میتوان تا حدی دلیل تاکید بیش از حد بر طراحی دانست که مشخصهی نقاشی آکادمیک اروپا در قرن نوزدهم بود. در اواخر ۱۸۶۰ رنگشناس برجسته اوژن دولاکروا او را «پدر مکتبهای مدرن» نامید.
سبک نئوکلاسیک احتمالا تمایل به کوچک شمردن نقاشی پرتره داشته چراکه مدلهای معاصر فاقد عمومیت و برهنگی مجسمههای باستان هستند. اما داوید از ابتدای شروع کارش پرترههایی کشید که فردیت روانشناختی فوق العاده و بدنهایی استوار داشتند. مشهورترین اثر داوید در سال ۱۸۰۰ «پرتره مادام رکامیه» بود که آنرا ناتمام گذاشت چراکه مدل زیبای اینکار، یکی از چهرههای برجسته زیبای پاریس، نمیتوانست ساعتها بیحرکت بنشیند.
اما داوید مردی نبود که فقط به تدریس و نقاشی پرتره راضی باشد. در سال ۱۷۹۹ با تابلوی عظیم خود، «مداخله زنان اهل سابین»، توجه عموم را از نو به خود جلب کرد. این پرده غالبا با اثر «تجاوز به زنان اهل سابین» اشتباه گرفته میشود. این اثر تصویرگر دوران پس از افسانه باستانی ربوده شدن زنان بهدست قوم سابین است؛ زمانیکه زنان ربوده شده، که هماکنون به همسران و مادرانی راضی و خشنود بدل گشتهاند، میکوشند از نبرد میان همسران رومی خود و مردان سابین که برای نجات ناخواستهشان آمده بودند، جلوگیری کنند؛ هرسیلیای جسور، زن زیبای سابینی، در میانهی میدان نبرد ایستاده؛ درحالیکه یک دستش سمت رومولوس رومی و دست دیگرش بهسوی تیتوسِ ریشوی سابینی دراز است.
به گفتهی داوید، وی قصد داشته به جای رفتار به قول معروف، زمختِ رومیان در «سوگند هوراتیها»، در این پرده رفتار یونانی موقرانهتری را به تصویر بکشد و این اثر او بهخاطر ظرافتی که در بهتصویر کشیدن فیگورهایش بهکار برده، مورد تحسین قرار گرفته است. همچنین «مداخله زنان اهل سابین» برای داشتن درونمایهی تشویق به مصالحه، آنهم پس از ۱۰ سال خون و خونریزی در فرانسه، بسیار مورد ستایش قرار گرفت. اما گویا توجه اصلی به این تابلو به دلیل برهنه بودن جنگجویان باستانی بوده است؛ که لقب روبسپیر نقاشی را از او زدود و او را تبدیل به رافائل سان-کولوت (رافائل جمهوریخواهان رادیکال) کرد.
داوید از اولین ملاقاتش با ناپلئون او را تحسین میکرد و اولین بار در سال ۱۷۹۷ ناپلئون را بهتصویر کشید. ناپلئون پس از کودتایش در سال ۱۷۹۹، از داوید خواست تا عبورش از کوههای آلپ را ثبت کند: داوید هم نقاشی «ناپلئون در حال عبور از سنت برنارد» یا همان «ناپلئون در حال عبور از آلپ» را کشید. او نقاش رسمی ناپلئون اول شد. خیلی زود داوید دوباره یک نقاش دولتی شناخته شد که در ابتدا برای کنسولگری و سپس در سال ۱۸۰۴ برای خودِ امپراطور کار میکرد. ناپلئون در سال ۱۸۰۴ عنوان نقاش دربار را به داوید داد. البته او تنها فرانسوی برجستهای نبود که از یک ژاکوبنی چپگرا به یک بناپارتسیتی راستگرا تبدیل شد. داوید همواره قهرمانان تاریخی را ستایش میکرد.
مهمترین اثر او در دوره حکومت ناپلئون، کار بزرگ «تاجگذاری ناپلئون» و «تاجگذاری ملکه ژوزفین» در ۲ دسامبر ۱۸۰۴ است که برخی آن را «تاجگذاری ناپلئون در نوتردام» هم مینامند. در این سبک، نئوکلاسیک جای خود را به سبکی تلفیقی از پرترههای رسمی مرسوم در سلطنت پیشین فرانسه با اُوِرتون (overtones) -و تقلید آشکارای گاهبهگاه- برگرفته از سرآمدن رنسانس ایتالیا داده است. پس از این نقاشی او آثار بزرگی همچون «ناپلئون در حال تاراندن عقابها» و «ناپلئون در اتاق مطالعهاش در تویلری» را در سال ۱۸۱۲ کشید.
سالهای آخر زندگی ژاک لویی داوید
پس از سقوط ناپلئون در سال ۱۸۱۵، داوید به بروکسل تبعید شد؛ جاییکه به خاطر جدا شدن از هیجانات و محرکهایی چون اتفاقات بزرگ رخ داده در زندگیاش، انرژی سابق خود را از دست داد. در سالهای آخر زندگی پرتره فوقالعاده «سه زن از گنت» را کشید که گویا با کمک فراوان شاگرد بلژیکیاش، فرانسوا ژوزف ناوِز بهانجام رسیده بود.
داوید پس از ده سال زندگی در تبعید با درشکهای برخورد کرد و دچار آسیبدیدگیهایی شد که هرگز التیام نیافت. ژاک لوئی داوید در ۲۹ دسامبر ۱۸۲۵ در بروکسل از دنیا رفت. به دلیل دست داشتن در اعدام لوئی شانزدهم اجازه دفن جنازه داوید در فرانسه داده نشد و او در گورستان اِوِر به خاک سپرده شد. با اینحال قلبش در گورستان پرلاشز پاریس دفن شده است.
سوالات متداول درباره ژاک لویی داوید
ژاک لوئی داوید نقاش قرن ۱۹ و از طرفداران سبک نئوکلاسیک بود. مهمترین اثار او «مرگ مارا» و «ناپلئون در حال عبور از آلپ» هستند.
در ابتدای انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹، داوید دوره کوتاهی به عنوان مدیر هنری خدمت کرده و نقاشیهایی از رهبران و شهیدان انقلابی (مرگ مارا سال ۱۷۹۳) کشید که بیشتر تداعی کننده سبک رئال هستند تا کلاسیک. بعدها او نقاش شخص ناپلئون شد.
نئوکلاسیک
این اثر به نوعی بازگوکننده این موضوع است که راهنمای هرشخصی باید احساسات وطن دوستانهی او باشد، نه احساسات شخصی دربارهی خانوادهاش. مسائل شخصی در این مورد در درجه دوم اهمیت قرار دارند. داوید سعی دارد تا توجه مخاطب را به مسائلی جلب کند که در فرانسهی مدرن در حال رخ دادن هستند.
{{totalCount}} دیدگاه