با دنیای هانس کریستین اندرسون آشنا شوید
- مریم رضایی
- 1398/6/13
- 0 دیدگاه
شاید بتوان گفت که نام هانس کریستین اندرسون (آندرسن) خالق آثار متعدد و جذاب کودکان بهاندازهی داستانهای زیبایش شهرت نیافته است. نویسندهای که با داستانهای او بزرگ شدهایم و درسهای زیادی از او فرا گرفتهایم.
هانس کریستین اندرسون (Hans Christian Andersen)، نویسندهی اهل دانمارک است که به خاطر نوشتن قصههای زیبایی مثل شاهزاده خانم و نخود، جوجه اردک زشت، بندانگشتی دختر کبریت فروش و بسیاری داستانهای جذاب دیگر شهرت جهانی دارد؛ بااینحال تعداد انگشتشماری از مردم با زندگی و سرگذشت نویسندهی این قصههای جذاب و شنیدنی آشنایی دارند. مردی که سختیهای زیادی را پشت سر گذاشت و حتی بنا بر برخی روایات توانست این درد و سختی را به هنر تبدیل کند. در این مقاله به سراغ زندگی و میراث اندرسون رفتهایم. میراثی ارزشمند که در بخش کتابهای کودک هیچ کتابفروشی پیدا نخواهید کرد.
هانس کریستین اندرسون در دوم آوریل سال ۱۸۰۵ در شهر ادنسهی دانمارک متولد شد و در چهارم آگوست سال ۱۸۷۵ چشم از جهان فروبست. اندرسون، استاد نگارش ژانر قصههای پریان (literary fairy tales) است که داستانهایش، شهرت فراوانی دارند. او همچنین نویسندهی نمایشنامه، رمان، شعر، سفرنامه و چندین زندگینامه بوده است. هرچند بسیاری از این آثارش در خارج از مرزهای دانمارک ناشناخته باقی ماندهاند اما قصههای پریان او در میان بیشترین آثار ترجمهشدهی تاریخ ادبیات قرار گرفته است.
اندرسون در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، به همین خاطر در تمام عمر خود با ساختار طبقاتی خشک جامعه دستوپنجه نرم میکرد. اولین کمک قابلتوجه خود را از سوی ژوناس کالین یکی از مدیران تئاتر سلطنتی کپنهاک دریافت کرد. اندرسون جوان به امید واهی کسب شهرت در حرفهی بازیگری به او مراجعه کرده بود. کالین که متوجهی استعداد او در نویسندگی شد، مبلغی پول جمعآوری کرد و او را به مدرسه فرستاد. هرچند در مدرسه، مدیر نفرتانگیزی داشت که تلخترین تجربهی زندگی او را رقم زد اما رفتن به همین مدرسه، موجب شد تا در سال ۱۸۲۸ در دانشگاه کپنهاک پذیرفته شود.
یک سال بعد، اندرسون اولین اثر ارزندهی ادبی خود را به نام سفری پیاده از کانال هولمن تا شرق آماگار، به چاپ رساند. این اثر، داستان فوقالعادهای داشت که به سبک نویسندهی رمانتیک آلمانی، ارنست هافمان، به رشته تحریر در آمده بود و با موفقیت خوبی روبهرو شد. بعدازآن، به نوشتن نمایشنامه روی آورد.
پس از چندین تلاش ناموفق، بالاخره نمایشنامهی مولاتن (Mulatten) که شیاطین بردهداری را به تصویر میکشید، مورد استقبال مردم قرار گرفت. با وجود این موفقیت، دیگر در زمینهی تئاتر فعالیتی نکرد و مدتها از او بهعنوان یک رماننویس نام برده میشد. بیشتر رمانهای او به شیوهی زندگینامه نوشته شدهاند و از میان مشهورترین آنها میتوان به بداهه گو (۱۸۳۵)، یک عاشقانهی دانمارکی (۱۸۳۶) و تنها یک ویولننواز (۱۸۳۷) اشاره کرد.
اولین کتاب قصهی اندرسون به نام قصههایی برای بچهها (۱۸۳۵)، داستانهای کوتاهی به نام فندک، کلاوس بزرگ و کلاوس کوچک، شاهزاده خانم و نخود، گلهای آیدای کوچک را در بر میگرفت. چند سال بعد، دو بخش دیگر از قصههایش، در قالب جلد اول قصههای پریان (۱۸۳۷) به چاپ رسید. دومین جلد در سال ۱۸۴۰ تکمیل و قصهای با عنوان کتاب مصور بدون تصویر هم به آنها افزوده شد. همچنین در سالهای ۱۸۴۳، ۱۸۴۷ و ۱۸۵۲، مجموعههای دیگری از او انتشار یافت. ژانر ادبی او در کتابی به نام قصههای پریان و داستانهای تازه (۷۲-۱۸۵۸) ارتقا پیدا کرد.
این مجموعهها به لحاظ سبک و محتوا، نوآوری تازهای داشتند. اندرسون بهعنوان خالقی بینظیر، اصطلاحات و ساختارهای زبان محاوره را وارد شیوهی قصهگویی خود کرد و به این ترتیب سنتها و محدودیتهای ادبی را از میان برداشت. بااینکه برخی از آثار او مثل ملکهی برفی، باور خوشبینانهی پیروزیِ خوبی بر بدی را نشان میدهند، آثار دیگر او عمیقاً بدبینانه هستند و پایان غمانگیزی دارند.
در حقیقت دلیل اینکه آثار اندرسون به مذاق بزرگسالان هم مانند کودکان خوش میآید، بیپروایی او در معرفی احساسات و ایدههایی فراتر از درک کودکان است که میتواند همچنان با نگرش کودکانهی آنها رابطه برقرار کند. اندرسون تواناییهای ذاتی قصهگویی و قوهی تخیل پویای خود را با عناصر همگانی افسانههای عامیانه تلفیق کرد و قصههایی را پدید آورد که به فرهنگهای متعددی مربوط میشود.
شاید نیازی به گفتن نباشد که بخشی از آنچه قصههای اندرسون را این چنین گیرا و جذاب میکند، شناخت او از بدبختی، آوارگی و بیخانمانی است. در حقیقت نوعی عنصر اتوبیوگرافی قوی یا بازگویی سرگذشت خود در غمگینترین قصههای او جریان دارد. اندرسون در تمام زندگی، خودش را یک بیگانه میدانست و علیرغم شهرت جهانی که کسب کرد، هرگز به این احساس دست نیافت که از سوی جامعه پذیرفته شده است. او در نزدیکترین روابط شخصی خود هم بهشدت اندوهگین به نظر میرسید.
اندرسون در اواخر دههی ۱۸۳۰ از دولت مستمری دریافت میکرد. این موضوع به او ثبات مالی بخشید و در همان زمان، قصههای او در اروپا بهخصوص آلمان محبوبیت گستردهای پیدا کرد. او از سال ۱۸۳۱ تا ۱۸۷۳ بیشتر عمر خود را صرف سفر به اروپا، آسیای صغیر و آفریقا کرد و تاثیر این سفرها در سفرنامههای متعددی که از خود به جای گذاشته، به ثبت رسیده است. ازجمله سفرنامههای او میتوان از کتابهایی نظیر بازار شاعر (۱۸۴۲)، تصویری از سوئد (۱۸۵۱) و در اسپانیا (۱۸۶۳) نام برد. اندرسون بهندرت آنچه را که مینگاشت، دور میانداخت، به همین دلیل خاطرات و نامههای بیشماری از او باقی مانده است.
داستان های اندرسون بازتابی از سرگذشت او
محققین بر این باور هستند که قصهی جوجه اردک زشت احساس طردشدگی خود اندرسون را بازتاب میدهد. اندرسون در زمان کودکی، برای ظاهر و صدای نازکی که داشت، مورد تمسخر دیگران قرار میگرفت که او را اغلب منزوی میساخت. بعدها داستانی دربارهی پسربچهای به نام هانس نوشت که با تمسخر و ریشخند دیگران روبهرو میشد.
اندرسون درست مثل جوجه اردک زشت، به قویی زیبا تبدیل شد. این قو نماد نویسندهای فرهیخته و مشهور است که دوستانی عالیمقام مییابد. حتی خود اندرسون این مطلب را دربارهی جوجه اردک زشت میپذیرد و چنین میگوید: این داستان البته بازتابی از زندگی خود من است. شواهدی هست که نشان میدهد اندرسون شخصیتهای داستانهای خود را در موقعیتهای دردناک و تلخ قرار میداد تا دردهای درونی خود را آشکار سازد. دردهایی که از بزرگ شدن در تنگدستی، مرگ پدر و اشتغال به کار در سن یازدهسالگی در کارخانه، نشات میگرفتند.
پل بایندیگ (Paul Binding)، منتقد ادبی که کتابی دربارهی اندرسون نوشته است، جذابیت ماندگار داستانهای او را فراتر از صحت و واقعی بودن آنها میداند. او در روزنامهی گاردین مینویسد: درست است که مشهورترین داستانهای اندرسون نظیر جوجه اردک زشت، سرباز حلبی شجاع و حتی پری دریایی کوچک، دردها و سردرگمیهای خود نویسنده را به تصویر میکشند اما اگر از تجارب شخصی فراتر نمیرفتند و در ویژگیهایی مثل زبان، مشاهدات، جزییات و ساختار پیچیده و بینظیر خود به کمال نمیرسیدند، نمیتوانستند تاثیری را که باید بر ما بگذارند و همانند آثار برجستهی جهانی به خود متکی باشند.
اندرسون مهمانی ناخوشایند در خانه چارلز دیکنز
اندرسون، قهرمان ادبی خود، چارلز دیکنز را در یک مهمانی اشرافی ملاقات کرد. این دو با یکدیگر در ارتباط بودند تا اینکه یک دههی بعد، اندرسون به خانه این نویسندهی بزرگ انگلیسی آمد تا مدتی را با خانوادهی دیکنز بگذراند. قرار بود این مهمانی حداکثر دو هفته باشد اما اقامت اندرسون باوجود ناراحتی خانوادهی دیکنز، پنج هفته طول کشید. اندرسون در اولین روز اقامت خود اظهار کرده بود که بنا بر یک سنت دانمارکی، یکی از پسران میزبان باید ریش او را بتراشد. خانوادهی دیکنز بهجای گردن نهادن به خواستهی مهمان، از یک آرایشگر محلی خواستند تا این کار را برای او انجام دهد.
اندرسون همچنین مستعد گریه و زاری بود. حتی یکبار بعد از خواندن انتقادهای تند و گزنده دربارهی کتابش، خود را روی چمنها انداخت و زار زار گریست. زمانی که بالاخره اندرسون خانهی دیکنزها را ترک کرد، چارلز دیکنز یادداشتی را با این مضمون روی آینهی اتاق مهمان نوشت: هانس اندرسون به مدت پنج هفته در این اتاق خوابید که به نظر خانواده ما بهاندازهی یکعمر طول کشید. دیکنز بعد از این مهمانی، پاسخی به نامههای اندرسون نداد و به این ترتیب دوستی آنها خاتمه یافت.
فوبیاهای متعدد اندرسون
اندرسون، ترسهای (phobia) فراوانی داشت. برای مثال فوبیای سگ داشت، از خوردن برخی گوشتها خودداری میکرد چون میترسید کرم تریشین در آن باشد، وقتی سفر میکرد طناب بلندی در چمدان داشت تا در صورت لزوم از آتشسوزی فرار کند، همچنین این هراس را داشت که روزی تصادفاً اعلام کنند که مرده است و زنده دفنش کنند. بنابراین هر شب قبل از خواب یادداشتی را در کنار تخت خود قرار میداد که نوشته بود: من فقط مرده به نظر میرسم.
قصه پری کوچک دریایی غم انگیزتر از انیمیشن دیزنی
قصهی پری دریایی کوچک که دیزنی از آن الهام گرفت، بسیار تلختر و غمانگیزتر از فیلم موردعلاقهی بچهها است. در نسخهی واقعی این داستان، پری دریایی گمنامی که به یک شاهزاده دل میبازد، این شانس را دارد تا به شکل یک انسان درآید اما با عذابی دردناک زندگی خواهد کرد و زبانش باید بریده شود. آرزوی پری دریایی علاوه بر عشق، دست یافتن به روح ابدی است و تنها در صورتی این خواسته برآورده میشود که شاهزاده هم عاشق او شود و با او ازدواج کند. بعد از اینکه شاهزاده با دختر دیگری ازدواج میکند، پری دریایی تصمیم میگیرد او را به قتل برساند اما درنهایت با پذیرفتن سرنوشت، خود را در آبهای دریا میافکند و به کف دریا تبدیل میشود. درحالیکه پری دریایی به آسمان عروج میکند، موجودات روحانی را میبیند که به او میگویند اگر به مدت ۳۰۰ سال کارهای نیک انجام دهد به او کمک خواهند کرد تا به بهشت قدم بگذارد.
ترجمه ضعیف چهره ادبی اندرسون را دگرگون کرده است
اندرسون بنا بر اعلام یونسکو، هشتمین نویسندهی دنیا محسوب میشود که داستانهایش به زبانهای دیگر ترجمه شده است و در جایگاهی پس از ولادیمیر لنین قرار میگیرد. بااینکه کتابهای اندرسون به ۱۲۵ زبان دنیا برگردانده شده است اما تمامی آنها ترجمهی وفادارانهی ندارند و بهدرستی بازگو نشدهاند. دیانا کرون فرانک و جفری فرانک در ترجمهی مدرن خود از کتاب داستانهای هانس کریستین اندرسون اظهار میکنند که از همان ابتدا نمونههای فراوانی از ترجمههای ناقص از آثار اندرسون وجود داشتهاند که قصههای اولیهی او را بهنوعی تحریف کردهاند. درنتیجه اندرسون در آنسوی کشورهای اسکاندیناوی، بهعنوان یک نویسندهی نابغهی ادبی در نظر گرفته نمیشود، بلکه او را نویسندهای توانا در نوشتن داستانهای جذاب کودکان میشناسند.
اندرسون گنجینه ملی دانمارک
زمانی که اندرسون در پایان شصتسالگی به سر میبرد و علائم بیماری سرطان کبد را نشان میداد که بالاخره هم باعث مرگ او شد، دولت دانمارک اندرسون را بهعنوان گنجینهی ملی اعلام کرد. متعاقباً از طرف دولت، مستمری به او تعلق گرفت و در باغ شاه، واقع در کپنهاک مجسمهی این نویسنده، همزمان با روز تولد هفتادسالگی او ساخته شد. اندرسون توانست شاهد این روز باشد اما چهار ماه بعد از این اتفاق، دیده از جهان فروبست. اکنون بیش از یک قرن است که به میراث این نویسنده در کپنهاک ادای احترام میشود.
مجسمهی دیگری از او ساخته شده که در خیابان همنام او، بولوار اچ سی اندرسون (H.C. Andersens Boulevard)، قرار گرفته است. همچنین مجسمهای هم از پری دریایی کوچک در خیابان لانگه لینی پیر (Langelinje Pier) وجود دارد. بازدیدکنندگان با استقبال گرمی در خانهی دوران کودکی هانس اندرسون در ادنسهی دانمارک روبهرو میشوند و میتوانند از موزهای که در این شهر به آثار او اختصاص داده شده است، بازدید کنند.
{{totalCount}} دیدگاه