زندگی نامه لئوناردو داوینچی و معرفی آثار او
- رضا رجب پور
- 1398/7/29
- 3 دیدگاه
لئوناردو داوینچی طراح، نقاش و مهندسی نابغه بود که با بینش عمیق خود فراتر از عصر خویش گام برمیداشت. اگرچه داوینچی تقریباً پانصد سال قبل از دنیا رفت اما همچنان تأثیر و نفوذ چشمگیر او در زندگی امروزی ما احساس میشود.
لئوناردو داوینچی، در زبان ایتالیایی به معنای لئوناردو از وینچی (Vinci)، در پانزدهم آوریل ۱۴۵۲ در آنکیانو در نزدیکی وینچی در جمهوری فلورانس متولد شد و در دوم مه ۱۵۱۹ در کلو (Cloux) در فرانسه درگذشت. این نقاش، طراح، مجسمهساز، معمار و مهندس ایتالیایی از نبوغ بالایی برخوردار بود و احتمالاً میتوان وی را سرآمد تمامی شخصیتهایی نامید که عصر باشکوه رنسانس را رقم زدند. نقاشیهای مشهور داوینچی نظیر شام آخر و مونالیزا در میان معروفترین و تأثیرگذارترین آثار دورهی رنسانس قرار دارند. دستنوشتههای داوینچی جوهرهای از کاوشهای علمی و ابداعات مکانیکی را فاش میکنند که قرنها از زمان خود جلوتر بودند.
شهرت ممتازی که لئوناردو در طول حیات خود از آن بهرهمند بود، تا به امروز دچار هیچ خللی نشده است و دلیل این محبوبیت عمدتاً عشق و علاقهی وی به دانش عنوان میشود. عشقی که تمام تفکرات و رفتار داوینچی را هدایت میکرد. داوینچی بهعنوان هنرمندی با چنین موهبتی، چشمان خود را شاهراهی برای دانش تلقی میکند؛ از نظر لئوناردو، بینایی بزرگترین حس یک انسان بود، زیرا این حس بهتنهایی حقایقی از تجربه را بهسرعت و بهدرستی همراه با قطعیت منتقل میکرد؛ بنابراین، تمامی پدیدههای درکشده، تبدیل به موضوعی برای تحقیق و بررسی میشدند و به همین خاطر شیوهی صحیح نگاه کردن تبدیل به مهمترین هدف داوینچی برای مطالعاتش شد.
او خلاقیت خود را در هر زمینهای که در آن امکان استفاده از بازنمایی گرافیکی وجود داشت، اعمال کرد؛ او یک نقاش، مجسمهساز، معمار و مهندس بود اما داوینچی فراتر از آن پیش رفت. او از نبوغ سرشار، قدرت درک عجیب و تسلط بالای خود در نقاشی برای مطالعه پیرامون طبیعت استفاده کرد. امری که به وی اجازه داد تا استعداد خود در هنر و علم را شکوفا سازد.
سال های ابتدایی: فلورانس
والدین لئوناردو در زمان تولد وی، با یکدیگر ازدواج قانونی نکرده بودند. پدر او، سِر پیرو (Ser Piero) یک محضردار و یک زمیندار فلورانسی بود و مادر لئوناردو، کاترینا، زنی جوان و روستایی به حساب میآمد که اندکی پس از تولد فرزندش با یک صنعتگر ازدواج کرد. لئوناردو در خانهی پدر بزرگ شد؛ جایی که با او بهمانند یک پسر «مشروع» رفتار میشد و او توانست آموزشهای ابتدایی در آن دوران نظیر خواندن، نوشتن و علم حساب را بیاموزد.
داوینچی علاقهی چندانی به مطالعهی زبان لاتین، زبان علم و یادگیری در آن دوران، نداشت تا اینکه بعدها این زبان را به شیوهی خود فراگرفت. او همچنین به سراغ یادگیری علوم پیشرفتهی ریاضیات، هندسه و حساب نرفت، تا اینکه در سن ۳۰ سالگی شروع به فراگیری این علوم با پشتکار و سختکوشی فراوان کرد.
علاقهی شدید لئوناردو به هنر در همان سالها نمایان شد. وقتیکه او تنها ۱۵ سال سن داشت، پدرش که از شهرت بالایی در جامعهی فلورانس برخوردار بود، لئوناردو را برای کارآموزی به نزد آندرئا دل وروکیو هنرمند فرستاد. لئوناردو در کارگاه وروکیوی مشهور آموزشهای چندگانه نظیر نقاشی، مجسمهسازی و هنرهای فنی و مکانیکی را فراگرفت. او همچنین در کارگاه مجاور در نزد آنتونیو پولایوُلو نیز کار میکرد.
داوینچی در سال ۱۴۷۲ در انجمن نقاشان فلورانس پذیرفته شد، اما او همچنان برای مدت ۵ سال دیگر در کارگاه معلم خود ماند و پس از آن تا سال ۱۴۸۱ بهطور مستقل به کار در فلورانس پرداخت. از این دوران نقاشیها و نقشههای شگرف بسیاری نظیر طرحهای فنی بهجای مانده است. از این طرحها میتوان به نقشههای فنی پمپها، سلاحهای نظامی و دستگاههای مکانیکی اشاره کرد که در آنها عشق و علاقه و دانش لئوناردو به موضوعات فنی، حتی در آغاز حرفهی او، مشهود است.
دوره اول میلان
لئوناردو در سال ۱۴۸۲ به میلان نقلمکان کرد تا برای دوک این شهر کار کند؛ وقتی به عظمت کار لئوناردو پی میبریم که میفهمیم یک هنرمند ۳۰ ساله بهتازگی توانسته بود اولین سفارشهای بزرگ خود را از شهر زادگاهش، فلورانس، دریافت کند: نقاشی ناتمام او با نام «ستایش شاهان» با موضوع سنتی تولد مسیح برای کلیسای سان دوناتو در اسکوپِتو و نقاشی محراب کلیسای سنت برنارد برای پالاتزو دلا سینیوریا (Palazzo della Signoria) یا همان تالار شهر فلورانس، از جمله سفارشهای دریافتی لئوناردو بودند. هرچند سفارش دوم هرگز آغاز نشد.
وقتیکه او هر دو پروژه را رها کرد، به نظر میرسید که لئوناردو دلیل محکمتری برای ترک فلورانس دارد. اگرچه رنگ و لعاب مکتب افلاطونی جدید در شهر فلورانس در دوران خاندان مدیچی غالب بود اما این ویژگیها با تفکرات تجربهگرای لئوناردو همخوانی نداشت و او شیفتهی فضای آکادمیک میلان شد. بهعلاوه، لئوناردو هیچ شکی نداشت که مجذوب دربار شگفتانگیز دوک لودوویکو اِسفورتزا (Ludovico Sforza) میشود و پروژههایی عظیم در انتظار او هستند.
لئوناردو ۱۷ سال از عمر خود را در میلان سپری کرد تا اینکه لودوویکو در سال ۱۴۹۹ از قدرت کنار رفت. نام او بهعنوان نقاش و مهندس دوک در فهرست درباریان سلطنتی به ثبت رسید. شخصیت بخشنده اما محتاط لئوناردو به همراه جایگاه رفیع وی در حلقهی درباریان زبانزد بود. لئوناردو که از اعتبار و منزلت بالایی برخوردار بود، بهطور پیوسته بهعنوان نقاش و مجسمهساز و همچنین طراح فستیوالهای درباری سفارش دریافت میکرد.
او همچنین مرتباً بهعنوان مشاور فنی در زمینههای معماری، استحکامات و موضوعات نظامی فعالیت داشت و مهندس فنی و هیدرولیک نیز محسوب میشد. لئوناردو در این ایام، بهمانند تمام عمر، اهداف بیشماری را برای خود ترسیم کرده بود؛ اگر کسی به مرور کارهای لئوناردو در این دوره یا تمام زندگی او بپردازد، تمایل دارد تا نام این تلاشها را «سمفونی ناتمام» بگذارد.
بهعنوان یک نقاش، لئوناردو ۶ اثر خود را در ۱۷ سال اقامتش در میلان تکمیل کرد. بر اساس منابع کنونی، لئوناردو ۳ سفارش نقاشی دیگر هم دریافت کرد، اما این آثار هرگز یافت نشدهاند یا اینکه اصلاً کشیده نشدند. او از سال ۱۴۸۳ تا ۱۴۸۶ مشغول کشیدن نقاشی «بانوی صخرهها» بود. پروژهای که منجر به منازعهای ۱۰ ساله میان انجمن لقاح معصوم (انجمن سفارشدهندهی این اثر) و لئوناردو شد؛ به دلایل نامعلوم، این نزاع قانونی منجر به این شد که لئوناردو نسخهی دیگری از این اثر در سال ۱۵۰۸ خلق کند.
در دوران اول اقامت لئوناردو در میلان، او دست به خلق یکی دیگر از شاهکارهای خود در سالن غذاخوری کلیسای سانتا ماریا دل گراتزی زد؛ نقاشی دیواری باشکوه شام آخر. نقاشی تزئینی سقف قلعه اسفورزسکو (Sforzesco) یکی دیگر از آثار مهم داوینچی در این دوران است.
داوینچی در این دوره بر روی پروژهی عظیمی که به نظر میرسید دلیل اصلی دعوت از وی به میلان باشد نیز کار کرد؛ مجسمهای برنزی و باشکوه از یک سوارکار که قرار بود به احترام فرانچسکو اسفورتزا، مؤسس خاندان اسفورتزا، ساخته شود. لئوناردو ۱۲ سال از عمر خود را، همراه با وقفههایی، صرف تکمیل این سفارش کرد.
نمونهی سفالی این تندیس در سال ۱۴۹۳ در مراسم ازدواج امپراطور ماکسیمیلیان با بیانکا ماریا اسفورتزا به نمایش عموم درآمد و مقدمات ساخت نسخهی اصلی با ارتفاع ۵ متر را فراهم کرد اما ازآنجاییکه خطر جنگ نزدیک بود، فلزی که برای ریختهگری این اثر آماده شده بود، برای ساخت توپهای جنگی مورد استفاده قرار گرفت و همین امر سبب شد تا پروژهی ساخت با وقفه روبهرو شود.
سقوط لودوویکو در سال ۱۴۹۹، مهر تأییدی بر سرنوشت بیثمر پروژهای زد که احتمالاً میتوانست لقب بزرگترین تندیس قرن پانزدهم را از آن خود کند. طولانی شدن جنگ، نسخهی سفالی این اثر را نیز به ورطهی نابودی کشاند.
داوینچی بهعنوان یک هنرمند چیرهدست، کارگاهی عظیم در میلان برپا کرد و کارآموزان و شاگردان متعددی را به خدمت گرفت. از جمله شاگردان لئوناردو در این دوره میتوان به جیووانی آنتونیو بولترافیو، آمبروجو دِ پرِدیس، برناردینو دِ کونتی، فرانچسکو ناپولِتانو، آندرا سولاری، مارکو دوجونو و سالای اشاره کرد. نقش این شاگردان در آثار لئوناردو مشخص نیست و این سؤال را در ذهن ما ایجاد میکند که آیا آثار منتسب به لئوناردو با همکاری شاگردانش خلق شدهاند؟ محققان نتوانستهاند در نقش این شاگردان در خلق آثار لئوناردو به اتفاقنظر برسند.
دوره دوم فلورانس
در دسامبر ۱۴۹۹ یا نهایتاً ژانویهی ۱۵۰۰، اندکی پس از فتح میلان توسط ارتش فرانسه، لئوناردو این شهر را همراه با لوکاس پاچولی ریاضیدان ترک کرد. داوینچی پس از دیدار از مانتوا در فوریهی ۱۵۰۰، در ماه مارس همان سال راهی ونیز شد؛ جایی که شورای حکومتی به دنبال توصیههای وی برای دفع تهدید حملهی ترکها در فریولی بود. لئوناردو توصیه کرد تا آنها برای حمله به منطقهی در معرض تهدید آماده شوند. او سپس از ونیز به فلورانس بازگشت؛ جایی که پس از یک غیبت طولانی، مورد احترام و عزت فراوان، بهعنوان فرزند این شهر، قرار گرفت.
داوینچی در همان سال بهعنوان یک کارشناس معماری در کمیتهی بررسی خسارات وارده به فونداسیون و ساختمان کلیسای سن فرانچسکو آل مونته انتخاب شد. به نظر میرسد که لئوناردو بهعنوان میهمانی در صومعهی سانتیسیما آنونزیاتا (Santissima Annunziata) بیشتر مایل به تمرکز بر مطالعات ریاضی باشد تا نقاشی.
شاید به خاطر علاقهی سرشار او به موضوعات مختلف در تمام زندگی بود که لئوناردو در تابستان ۱۵۰۲ فلورانس را بهمنظور خدمت در نزد چزاره بورجا بهعنوان «معمار ارشد نظامی و مهندس ارتش» ترک کرد. بورجا که فرزند بدنام پاپ الکساندر ششم بود، بهعنوان فرمانده ارشد ارتش پاپ، با بیرحمی عجیبی سعی در به دست گرفتن کنترل ایالتهای رومانیا و مارکس تحت نظارت پاپ داشت.
وقتیکه او داوینچی را به خدمت گرفت، در سن ۲۷ سالگی در اوج قدرت خود قرار داشت و بدون شک لایقترین و مخوفترین فرد آن دوران بود. لئوناردو که دو برابر او سن داشت، احتمالاً تحت تأثیر شخصیت بورجا قرار گرفت.
او برای مدت ۱۰ ماه در مناطق تحت فرمان بورجا سفر کرد و به نقشهبرداری آنها پرداخت. لئوناردو در خلال فعالیتهای خود، طرحهایی از برخی شهرها تهیه کرد و به سراغ تهیهی نقشهبرداریهای ارتفاعی رفت. داوینچی همچنین در دربار چزاره بورجا با نیکولو ماکیاولی، فردی که بهطور موقت عهدهدار سمت مشاور سیاسی شهر فلورانس بود، دیدار کرد.
لئوناردو داوینچی در بهار ۱۵۰۳ به فلورانس بازگشت تا یک بررسی دقیق از پروژهای انجام دهد که سعی در منحرف کردن آب رودخانهی آرنو به پشت شهر پیزا داشت. درنتیجه شهر که بعدها به دست فلورانسیها میافتاد، دسترسی خود به دریا را از دست میداد. این طرح غیرعملی تصور میشد اما تلاش لئوناردو منجر به طرحی شد که اولین بار در قرن سیزدهم به کار رفته بود؛ بهموجب این طرح، کانالی عظیم ساخته میشد که میتوانست جریان غیرقابل هدایت آرنو را وارد مسیری فرعی کند و فلورانس را از طریق آب به دریا اتصال دهد.
لئوناردو تفکرات خود را در قالب رشته مطالعاتی گسترش داد. او با استفاده از دید وسیع خود از کرانهی رودخانه و اندازهگیریهای دقیق زمین، نقشهای را تهیه کرد که در آن مسیر کانال نشان داده شده بود. این پروژه در آن زمان و قرنهای بعدی هرگز اجرایی نشد، اما قرنها بعد بزرگراهی از فلورانس به روی دریا، دقیقاً بر روی همان مسیری که لئوناردو برای کانال خود انتخاب کرده بود، ساخته شد.
لئوناردو در سال ۱۵۰۳ نیز جایزهای برای نقاشی دیواری به سفارش شورای شهر فلورانس در کاخ وکیو (Vecchio) دریافت کرد؛ این نقاشی که صحنههایی تاریخی با ابعاد بزرگ را ترسیم میکرد، تقریباً دو برابر نقاشی شام آخر بود. او برای مدت سه سال مشغول کار بر روی نقاشی «نبرد آنگیاری» بود. این نقاشی که مکملی برای اثر «نبرد کاشینا» از میکل آنژ در شورای شهر فلورانس بود، ناتمام به حال خود رها شد. لئوناردو در طول همین سالها به سراغ کشیدن اثر مونالیزا رفت.
دورهی دوم زندگی لئوناردو در فلورانس نیز زمانی برای مطالعات علمی گسترده از سوی وی بود. لئوناردو به کالبدشکافیهایی در بیمارستان سانتا ماریا نووا پرداخت و فعالیتهای تشریحی خود را در قالب مطالعهای گسترده بر روی ساختار و عملکرد اندامهای انسانی گسترش داد. او بررسیهایی دقیق و اصولی از پرواز پرندگان ترتیب داد و در مورد آن یک مقاله نوشت. حتی مطالعات آبشناسی او در مورد «ماهیت و حرکت آب» نیز منجر به تحقیقات گسترده در ارتباط با خواص فیزیکی آب، بهخصوص قوانین جریانها، شد. او بعدها این قوانین را با قوانین مرتبط با هوا مقایسه کرد.
دوره دوم میلان
چارلز دِ آمبواز (Charles d’Amboise) حاکم فرانسوی میلان، در مه ۱۵۰۶ از حاکم فلورانس درخواست کرد تا در صورت امکان، اجازهی سفر لئوناردو به میلان را صادر کرد. حاکم فلورانس به لئوناردو اجازه داد تا این شهر را ترک کند و همین امر سبب شد تا نقاشی عظیم «نبرد آنگیاری» ناتمام به حال خود رها شود.
به نظر میرسید که تجربههای فنی ناموفق در ارتباط با نقاشیها، لئوناردو را مجبور به توقف کار بر روی نقاشیهای دیواری کرده باشد؛ هیچکس نمیتواند دلیل رها کردن این اثر شگرف از سوی داوینچی را توضیح دهد. او در زمستان ۱۵۰۷ یا ۱۵۰۸ به فلورانس بازگشت تا در آنجا به جیووانی فرانچسکوی مجسمهساز در ساخت مجسمهی برنزی او برای تعمیدگاه فلورانس کمک کند. پس از آن دوران، لئوناردو مجدداً به میلان بازگشت.
لئوناردو که مورد تحسین و احترام حاکمان سخاوتمند میلان، چارلز دِ آمبواز و شاه لویی دوازدهم، قرار داشت از وظایف خود که عمدتاً محدود به مشاورههای معماری بودند لذت میبرد. شواهد محکمی از تلاشهای لئوناردو برای ساخت قصری برای چارلز وجود دارد و چنین تصور میشود که او چندین طرح برای محراب کلیسای سانتا ماریا آلا فونتانا، کلیسایی که چارلز تأسیس کرده بود، کشیده است. لئوناردو همچنین به دنبال پروژهای قدیمی بود که به دست حاکم فرانسوی شهر احیا شد؛ رودخانهی آدا (Adda) که میلان را از طریق آب به دریاچهی کومو (Como) متصل میکرد.
داوینچی در خلال دومین اقامت خود در میلان، خیلی کم بهعنوان یک نقاش فعالیت کرد. شاگردان لئوناردو مجدداً دور او جمع شدند. از شاگردان قدیمی وی میتوان به برناردینو دِ کونتی و سالای اشاره کرد؛ چزاره دا سِستو، جیامپترینو، برناردینو لویینی و نجیبزادهی جوان فرانچسکو ملتزی، شاگردان جدید لئوناردو بودند. ملتزی وفادارترین شاگرد لئوناردو بود و تا زمان مرگ وی در کنارش ماند.
در این دوران مأموریتی مهم به لئوناردو محول شد. جیان جیاکومو تریوُلتزیو، بهعنوان مارشال ارتش فرانسه و دشمن خونین لودویکو اسفورتزا، ظفرمندانه به میلان بازگشته بود. او به لئوناردو دستور داد تا مقبرهی وی را حجاری کند و مجسمهای به شکل سوارکار بسازد و آن را در محل دفن وی در کلیسای سن نازارو ماجوره قرار دهد. پس از سالها کار مقدماتی برای این اثر، که شماری از نقشههای آن نیز در دسترس است، خود مارشال از چنین طرحی بهمنظور ساخت اثری سادهتر صرفنظر کرد. این دومین پروژهی ناتمام لئوناردو در حرفهی مجسمهسازی بود.
فعالیتهای علمی لئوناردو در این دوران شکوفا شد. مطالعات او در زمینهی آناتومی بدن انسان با کمک مارک آنتونیو دلا توره، آناتومیست مشهور، به ابعاد تازهای دست یافت. لئوناردو طرحی را برای یک اثر کلی ترسیم کرد که نهتنها شامل بازطراحیهایی دقیق و موشکافانه از بدن انسان و اندامهای او میشد، بلکه آناتومی تطبیقی و تمامِ رشتهی فیزیولوژی را نیز در برمیگرفت. او حتی مطالعات و دستنوشتههای تشریحی خود را در زمستان ۱۵۱۰ یا ۱۵۱۱ تکمیل کرد.
علاوه بر آن، دستنوشتههای لئوناردو سرشار از مطالعات ریاضیاتی، بصری، مکانیکی، زمینشناختی و گیاهشناسی بودند. این تحقیقات بهطور فزایندهای منجر به یک ایدهی کلی شدند؛ اعتقاد به اینکه نیرو و حرکت بهعنوان مؤلفههای مکانیکی پایه، تمامی فرمهای خارجی در ماهیت آلی و غیرآلی را خلق میکنند و به آنها شکل میدهند. افزون بر این، او باور داشت که این نیروهای در حال کار، منطبق با قوانین دقیق و منظمی عمل میکنند.
سال های پایانی
رویدادهای سیاسی سال ۱۵۱۳ (خروج موقت فرانسه از میلان)، سبب شد که لئوناردوی ۶۰ ساله دوباره عزم سفر کند. در پایان این سال، او همراه با شاگردانش، ملتزی و سالای و همچنین دو دستیار خود، با امید یافتن سفارشی جدید راهی رم شد. لئوناردو در رم از طریق حامی خود جولیانو دو مدیچی، برادر پاپ جدید، لئوی دهم، صاحب خانهای در اقامتگاه وی در واتیکان شد. او همچنین به داوینچی حقوق ماهیانهی قابلتوجهی میداد اما هیچ پروژهی جدید بزرگی در انتظار داوینچی نبود.
داوینچی برای مدت سه سال در رم در کوران فعالیتهای بزرگ هنری باقی ماند؛ دوناتو برامانته در حال ساخت کلیسای سنت پیتر بود، رافائل کار نقاشی آخرین اتاقهای آپارتمان جدید پاپ را به عهده داشت، میکلآنژ در تکمیل مقبرهی پاپ جولیوس دوم به مشکلاتی برخورده بود و بسیاری از هنرمندان جوانتر نظیر تیموتئو ویتی و سودوما نیز کارهای خود را دنبال میکردند.
انبوه نامههای تلخ و ناگوار، ناامیدی استاد کهنسال را فاش کردند. او پروژههایی کمارزش در دست داشت و در استودیوی خود نیز پیرامون مطالعات ریاضی و تجربیات فنی فعالیت میکرد و گاهی به بررسی بناهای باستانی در رم میپرداخت. به نظر میرسد که لئوناردو مدتی با برامانته در ارتباط بود، اما او در سال ۱۵۱۴ درگذشت و هیچ سندی مبنی بر ارتباط لئوناردو با دیگر هنرمندان رمی در دسترس نیست.
نقشهی شگرف از منطقهی پونتین مارش (Pontine Marshes) اشاره به این موضوع دارد که لئوناردو حداقل پست مشاور برای پروژهی احیای این منطقه به فرمان جولیانو دو مدیچی در سال ۱۵۱۴ را به عهده داشت. او همچنین طرحهایی برای اقامتگاهی بزرگ بهمنظور ساخت در فلورانس برای خاندان مدیچی که در سال ۱۵۱۲ مجدداً به قدرت بازگشته بودند تهیه کرد. بااینحال این پروژه نیز هرگز ساخته نشد.
احتمالاً لئوناردو با دیدن این شرایط ناگوار، در سن ۶۵ سالگی دعوت شاه جوان، فرانسیس اول، برای خدمت در دربار فرانسه را پذیرفت. او در اواخر سال ۱۵۱۶ همراه با ملتزی، محبوبترین شاگردش، ایتالیا را برای همیشه ترک کرد. لئوناردو آخرین سالهای زندگی خود را در اقامتگاهی کوچک در کلو در نزدیکی کاخ تابستانی شاه در آمبواز در دره لوآر گذراند.
او با افتخار لقب «نقاش، معمار و مهندس ارشد شاه» را یدک میکشید. لئوناردو همچنان طرحهایی برای فستیوالهای درباری تهیه میکرد اما شاه از هر نظر با او بهمانند یک میهمان محترم برخورد داشت و به وی اجازهی تام داده بود.
فرانسیس اول دههها بعد با بِنوِنوتو چِلینیِ مجسمهساز صحبت کرد و به تحسین و تکریم لئوناردو پرداخت. لئوناردو برای شاه طرحهایی از کاخ و باغ رومورانتین (Romorantin) را کشید؛ کاخی که درنهایت تبدیل به اقامتگاه ملکهی مادر شد. اما این پروژهی دقیق و موشکافانه، متشکل از بهترین ویژگیهای سنتی ایتالیایی-فرانسوی در کاخ و طراحی باغهای آن، به دلیل در معرض تهدید قرار گرفتن منطقه با ویروس مالاریا متوقف شد.
لئوناردو در هنگام اقامت خود در فرانسه نقاشیهای اندکی کشید و بیشتر زمان خود را صرف تهیه و ویرایش مطالعات علمی، رساله خود در هنر نقاشی و چندین رسالهی کوتاه در مورد آناتومی بدن انسان کرد. او در مجموعهای با عنوان «تصورات پایان جهان» که شامل نقاشیهایی از یک طوفان سهمگین میشد، با تخیل قدرتمند خود به ترسیم نیروهای مهمی پرداخت که بر طبیعت حکمرانی میکنند و درعینحال ناامیدی فزایندهی خود را نیز فاش کرد.
لئوناردو در کلو درگذشت و در کلیسای سنت فلورنتین به خاک سپرده شد. این کلیسا در خلال انقلاب فرانسه از بین رفت و در اوایل قرن نوزدهم بهطور کامل نابود شد. تاکنون هیچ اثری از مقبرهی لئوناردو یافت نشده است. داراییهای هنری و علمی لئوناردو نیز به ملتزی به ارث رسید.
هنرها و دستاوردهای داوینچی
نقاشی ها
درمجموع، آثار نقاشی لئوناردو بسیار اندک است؛ تنها ۱۷ اثر نقاشی برجایمانده را میتوان به لئوناردو منتسب دانست. بهعلاوه، او چندین کار نیمهتمام هم از خود به جای گذاشت. دو نمونه از مهمترین آثار لئوناردو با نامهای «نبرد آنگیاری» و «لِدا» هرگز کامل نشدند و امروزه تنها نسخههایی کپی از آنها پابرجاست اما این آثار معدود، شهرت افسانهای مردی را رقم زدند که جورجیو واساری در کتاب خود با عنوان «زندگی مشهورترین معماران، نقاشان و مجسمهسازان ایتالیایی» از او بهعنوان مؤسس رنسانس فاخر یاد میکند.
آثار لئوناردو که تحت تأثیر تحولات اصول زیباییشناسی قرنهای بعدی قرار نگرفتند، در تمامی ادوار درخشیدند و بهعنوان شاهکارهای نقاشی معرفی شدند. هنرمندان بسیاری، از واساری و پیتر پل روبنز گرفته تا یوهان ولفگانگ وُن گوته و اوژن دلاکروا، همگی به تحسین تواناییهای لئوناردو در قدم گذاشتن فراتر از تکنیکها و روایات در انتقال حس پنهان هیجانات پرداختند.
استعداد شگرف این هنرمند، بهخصوص اشتیاق وی در تصورات خلاقانه، پیشتر در اثری با عنوان «غسلتعمید مسیح» با کمک وِروکیو نمایان شد؛ داوینچی در این اثر فرشتهای با حرکات طبیعی انسانی را به تصویر میکشد و او را با رفتار و سلوکی آرامشبخش روایت میکند.
بهعلاوه داوینچی به او نگاهی مبهم و معمایی میبخشد که گویی به اطراف نظر دارد درحالیکه مستقیماً به جلو خیره شده است. در طراحی طبیعت در همین اثر، لئوناردو تعبیری جدید مییابد که آن را «طبیعت تجربهشده» مینامد. او اقدام به بازتولید فرمهای پسزمینه به شیوهای مبهم و تار میکند که گویی پردهای از غبار در مقابل آن قرار گرفته است.
داوینچی در اثر «مریم مقدس و کودکی با گلها» موفق میشود تا به شیوهی سنتی تصویر از طریق نمایش رسیدن مسیح، با روشی جذاب و شیرین، به گلهای در دست مریم مقدس، حس و حالی تازه، دلفریب و شاعرانه دهد.
او در پرترهای از جینِورا دِ بنچی (Ginevra de’ Benci)، از طریق پیوند خارقالعادهی دوری و نزدیکی و ترکیب شگفتانگیز نور و بافت، درهای جدیدی را بهسوی نقاشی پرتره میگشاید. او در نقاشی سنت جروم (St. Jerome) بدنی لاغر را با دقت فراوان و آغشته به واقعگرایی، به تصویر میکشد و اشتیاق فراوان خود به علم آناتومی را فاش میکند. توانایی بالای لئوناردو در به تصویر کشیدن قامت و صورت افراد، به این اثر ظاهری بیرقیب از اندوهِ تغییرشکلیافته میدهد.
اثر متقابل تکنیکهای استادانه و ژستهای عاطفی (حرکات فیزیکی و روحانی در کلمات لئوناردو) نیز دغدغهی اصلی او در اولین اثر بزرگ وی همراه با شخصیتهای فراوان با عنوان «ستایش شاهان» است.
این اثر هرگز تکمیل نشد اما مخاطب را با شیوههای ظریف و استادانهی لئوناردو در نقاشی آشنا کرد. جنبههای مختلف در این اثر از همان ابتدا با لایههای بسیار ظریف از رنگ خلق شدهاند. در این اثر مریم مقدس و مسیح با روشی استادانه از اطرافیان جدا شدهاند، اما همچنان همهی آنها در پیوند با یکدیگر هستند.
در نسخهی اولیه از اثر «بانوی صخرهها»، نقاشی لئوناردو در خالصترین شکل ممکن به نمایش گذاشته میشود. این اثر روایتی ساختگی از دیدار در طبیعت میان جانِ تعمیددهندهی جوان و مسیح به هنگام بازگشت به خانه از مصر را به تصویر میکشد.
راز این نقاشی در استفادهی لئوناردو از تمامی روشهای موجود در تأکید بر خیالی بودن طبیعت در این اثر نهفته است؛ رنگهای ملایم، نور کم داخل غار که شخصیتها در داخل آن غرق در نور هستند، رفتار و نگرش آرام آنها و اشارات پرمعنی که فرشته در آن به جان بهعنوان میانجی بین پسر خدا و انسانیت اشاره میکند، همگی باهم به شیوهای تفصیلی سعی در خلق اثری حیرتانگیز و کاملاً روایی دارند.
اثر «شام آخر» از لئوناردو در میان مشهورترین نقاشیهای جهان قرار دارد. این اثر در حین سادگی شگرف آن، بسیار استادانه خلق شده است. قدرت تأثیر شام آخر از تضاد حیرتانگیز در رفتارهای ۱۲ حواری مسیح نسبت به وی نشات میگیرد.
داوینچی لحظهای پرتنش را به تصویر میکشد که مسیح در جمع حواریون خود به آنها میگوید: «یکی از شما به من خیانت خواهد کرد.» تمامی حواریون، بهعنوان انسانهایی که خبر ندارند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، پریشان شدهاند، درحالیکه خود مسیح بهتنهایی از مأموریت الهی خود مطلع بوده و در آرامش نشسته است. اما تنها یک حواری رازی مخفی در دل دارد؛ یهودا که بخشی از این گروه است، اما از نظر رفتار و حرکت با دیگر حواریون تفاوت دارد. درنتیجه او تبدیل به دومین شخصیت مجزا (شخصیت گناهکار) در اثر میشود.
لئوناردو در مفهوم عمیق موضوع خود، در جایگذاری ایدهآل اما سادهی شخصیتها، در حالات حواریون از طریق اشارات، حرکات صورت و ژستها، در روایت داستان و درعینحال توجه به جایگاه شخصیتها، به تعبیری شگرف دست مییابد که در نوع خود بیسابقه است.
نقاشان بیشماری در نسلهای بعدی نظیر روبنز و رامبراند، ترکیب اجزای این اثر لئوناردو را تحسین میکنند و تحت تأثیر آن قرار گرفته و مجذوب کیفیت روایی اثر میشوند. این اثر همچنین الهامبخش برخی از فاخرترین آثار گوته میشود. شام آخر به سبب بازتولیدها و کپیهای بیشمار، بهخصوص اثر خلق شده از سوی رافائلو مورگن در سال ۱۸۰۰، به شهرت عالمگیر میرسد. درنهایت، شام آخر تبدیل به بخشی از میراث مشترک انسانی میشود و همچنان نیز یکی از مهمترین آثار نقاشی دنیا به شمار میآید.
هنر و علم: یادداشت های داوینچی
بین سالهای ۱۴۹۰ تا ۱۴۹۵، برنامهی عظیم لئوناردو بهعنوان نویسندهی فرضیات مختلف آغاز میشود. در این دوره، علاقهی او در دو دستهی هنر و علم توسعه مییابد و آثار آتی وی را در جهت ایجاد نوعی از دوگانگی خلاقانه شکل داده و نبوغ او در هر دو بخش را سبب میشود. او بهآرامی بهسوی چهار موضوع اصلی که ذهن وی را برای تمام عمر به خود مشغول میکنند گام برمیدارد؛ یک مقاله در بخش نقاشی، یک مقاله در بخش معماری، یک کتاب در مورد المانها و عناصر مکانیک و یک پروژهی گسترده پیرامون آناتومی بدن انسان.
تحقیقات ژئوفیزیکی، گیاهشناسی، آبشناسی و هواشناسی لئوناردو نیز در این دوره آغاز میشود و بخشهایی از «کیهانشناسی آشکار» را بهعنوان هدفی دور از دسترس در مقابل چشمان وی جلوه میدهد. او اطلاعات فرضی کتابها را به باد تمسخر گرفت و تجربیات و حقایق از طریق مشاهده را بر آنها ارجح میدانست.
مفهوم گستردهی «علم نقاشی» از این نگرش داوینچی حاصل شد. لئون باتیستا آلبرتی و پیرو دلا فرانچسکا پیشتر اثباتی از مفاهیم پایهی ریاضی در نقاشی در بررسیهای خود از قانون پرسپکتیو و تناسب ارائه کرده بودند که بهموجب آن ادعای لئوناردو از معرفی نقاشی بهعنوان علم را تأیید میکرد. اما ادعای لئوناردو فراتر از این پیش رفت.
او باور داشت که نقاش، شخصی با قدرت بینظیر درک و توانایی بیمانند در به تصویر کشیدن، فردی است که بیشتر از همه واجدالشرایط کسب دانش حقیقی است، زیرا او میتواند همهچیز را از نزدیک مشاهده کرده و جهان اطراف خود را بهدقت رسم کند؛ بنابراین، لئوناردو طرح تماشای تمامی موضوعات در جهان آشکار را مطرح کرد و اشکال و ساختارهای آنها را به همان شیوهای که بودند به تصویر کشید.
در خلال اولین سالهای زندگی لئوناردو در میلان بود که او شروع به نوشتن اولین یادداشتهای خود کرد. او در ابتدا طرحهایی سریع و کلی از مشاهدات خود را بر روی کاغذ میکشید. سپس آنها را بر اساس موضوع دستهبندی میکرد و به ترتیب به داخل دفترچههای یادداشت خود میآورد. از دستنوشتههای برجایمانده از لئونارد در سراسر دوران حرفهای او میتوان به اولین کلکسیون مواد برای یک رسالهی نقاشی، یک کتاب از طرحهای اولیه برای معماری، یک مقاله در باب تئوریهای اولیهی مکانیک و بخشهای اولیه از یک مقاله در مورد بدن انسان اشاره کرد.
یکی دیگر از ویژگیهای لئوناردو که او را منحصربهفرد میکند، سبک عجیب او در وارونهنویسی است. لئوناردو چپدست بود، بنابراین وارونهنویسی برای او امری ساده محسوب میشد؛ هرچند هنوز هیچکس دلیل این کار لئوناردو را نمیداند. درحالیکه این کار تا حدی عجیب و غیرمعمول بود، اما میتوان دستنوشتههای لئوناردو را بهوضوح و با کمک یک آینه مطالعه کرد.
به اعتقاد همدورههای داوینچی، نمیتوان این سبک نگارش را بهعنوان سبکی رازآلود تلقی کرد. اما این حقیقت که لئوناردو از وارونهنویسی در تمامی دستنوشتههای خود و حتی نسخههای کپی آن استفاده میکرد، ما را به این نتیجه میرساند که او مرتباً یک خوانندهی فرضی را در نوشتههای خود مخاطب قرار میدهد و هرگز احساس نمیکند که باید به شیوهای معمول با مخاطب ارتباط برقرار کند.
دیگر مشخصهی عجیب در نوشتههای داوینچی، ارتباط میان کلمات و تصویر در دفترهای یادداشت است. لئوناردو با کوشش و جهد تمام به دنبال زبانی بود که واضح اما پرمعنی باشد. سرزندگی و غنای واژگانی لئوناردو نتیجهی مطالعات عمیق و مستقل او بود و کمکی شگرف در تکامل زبان علمی در فرهنگ زبانی ایتالیایی بود.
داوینچی علیرغم این توانایی بالا در استفاده از کلمات، در نوشتههای خود اولویت اصلی را به زبان تصویری به جای زبان نوشتاری میداد؛ بنابراین، در نوشتههای لئوناردو، نقاشی به کمک نوشتار برای توضیح نمیآید، بلکه این کلمات هستند که نقش توصیفی برای تصویر را ایفا میکنند. او با تدوین اصول بازنمایی گرافیکی خود، موسوم به «نمایش تجربی» به منادیِ توصیفات علمی مدرن تبدیل میشود.
مونالیزا و دیگر آثار داوینچی
لئوناردو در سالهای اقامت در فلورانس، بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۵۰۶، به سراغ سه اثر شگرف رفت و شهرت خود را به اثبات رساند؛ باکره و نوزاد همراه با سنت آنه، مونالیزا و نبرد آنگیاری. اثر «باکره و نوزاد همراه با سنت آنه» حتی پیش از تکمیل شدن آن نیز تحسین منتقدان فلورانسی را برانگیخت. این اثر بزرگ سهبعدی فاخر از عوامل گروهی و محاسبهشدهی دینامیسم و تنش در ترکیب موضوعات، تبدیل به نمونهای شد که هنرمندان کلاسیک و رنسانس نوین را به یک اندازه تحت تأثیر قرار داد.
مونالیزا استانداردهایی را برای نقاشیهای آتی پرتره تدوین کرد. این اثر زنی را به تصویر میکشد که به نظر میرسد لیزا دل جوکوندو، همسر تاجر فلورانسی فرانچسکو دل جوکوندو باشد. این تصویر پرترهای نیمتنه با طبیعتی در پسزمینه را به نمایش میگذارد. اگرچه لئوناردو از شیوهای ساده برای به تصویر کشیدن استفاده میکند اما رسیدن به ترکیبی پرمعنا بین زن و طبیعت از سوی داوینچی، این اثر را در صدر محبوبترین نقاشیهای تمام ادوار قرار میدهد.
انحناهای پر حس موجود در موها و لباس زن با درهها و رودهای مواج پشت سر زن هماهنگ شدهاند. این حس از توازن کلی در این اثر، بهخصوص در لبخند ضعیف زن، بیانگر ایدهی لئوناردو از ارتباط کیهانی میان انسان و طبیعت است و این نقاشی را به اثری شگرف از نبوغ و بصیرت لئوناردو تبدیل میکند.
هنر بیان داوینچی خود را در دیگر اثر فاخر اما ناتمام وی با عنوان «نبرد آنگیاری» نشان داد. نقاشیهای اولیه از لئوناردو درک بالای او از «علم نقاشی» را فاش کرد؛ او از قوانین موازنه و تعادل که در مطالعات مکانیک خود به اثبات رسانده بود، به شیوهای هنری استفاده کرد. مرکز ثقل در این اثر، در گروهی از پرچمهایی نهفته است که از سوی سوارکاران به یکدیگر برخورد میکنند. حرکات شدید و پیوستهی گروه سوارکاران برای لحظهای ثابت به نظر میرسد.
مطالعات داوینچی در رشتهی آناتومی و فیزیولوژی، این بازنمایی از بدنهای انسانی و حیوانی، بهخصوص زمانی که آنها در موقعیت هیجانی هستند، را تحت تأثیر قرار میدهد. او در این اثر شکل دندانها و لبها را بهگونهای به تصویر میکشد که در آن خشم انسانها و حیوانات مشهود است. در این اثر، سوارکار و اسب و ویژگیهای ظاهری آنها بهطور خارقالعادهای به یک شکل روایت میشوند.
تجملات فرضی این نقاشی، این رویداد را از حیطهی تاریخی خارج و وارد قلمرویی بیزمان کرده است. کارتونها و نسخههای کپی از این اثر، ما را به این نتیجه میرساند که صحنهی اصلی این نبرد برای مدتهای طولانی منبع الهامی برای دیگر هنرمندان بوده است. ترکیب موضوعات موجود در این اثر، بسیاری از نقاشان را تحت تأثیر قرار داد. روبنز یکی از این نقاشان بود که در قرن هفدهم یک کپی حیرتانگیز از این اثر خلق کرد.
به نظر میرسد که لئوناردو در این دوره نقاشی دیگری با عنوان سالواتور موندی یا «منجی جهان» را میکشد. این اثر دوباره در اوایل قرن بیست و یکم در ایالاتمتحده کشف میشود.
اگرچه برخی کارشناسان نسبت به صحت این ادعا تردید دارند و وضعیت نامناسب این اثر نیازمند مرمتهای فراوان است، اما منجی جهان در سال ۲۰۱۷ با به فروش رفتن به قیمت ۴۵۰ میلیون دلار در یک حراجی، خود را برای مدتی به سرخط خبرهای مهم دنیا تبدیل کرد. با این اتفاق میتوان جایگاه رفیع لئوناردو در تاریخ هنر، حتی قرنها پس از مرگ وی را بهوضوح دید.
آخرین جلوه از آثار نقاشی لئوناردو، مجموعهای از طرحهای تصویری با عنوان «تصورات پایان جهان» است. در این اثر قدرت تخیل لئوناردو (در خلق علت و خیالپردازی) به حد اعلی میرسد. لئوناردو در این اثر نشان میدهد که نیروهای غیرمادی در کائنات در وجود اشکال مادی ظاهر شده و آنها را به حرکت درمیآورند.
چیزی که او در چرخش آب و تلاطم هوا، در قالب یک تختهسنگ و در رشد گیاهان مشاهده کرده بود، امروزه در قالب اشکالی عظیم به شکل ابر و طوفانهای بارانی تصور میشوند. او چهارچوب جهان را بهعنوان تکهپارهای به تصویر میکشد که حتی در ویرانی آن نیز قوانین نظم، هماهنگی و تناسب بر پیدایش جهان حکمرانی میکنند.
این قوانین بر مرگ و زندگی تمامی موجودات در طبیعت حاکم هستند. این «تصورات» بدون هیچ پیشزمینهای، آخرین و مهمترین توصیفات ذاتی هنر لئوناردو محسوب میشوند. هنری که در آن درک لئوناردو بر پایهی دانشِ چگونه دیدن برای دستیابی به نتیجه استوار است.
مجسمه سازی
لئوناردو مجسمهسازی را از همان سنین جوانی آغاز کرد؛ این موضوع در دستنوشتههای وی و دیگر منابع مشهود است. شمار اندکی از سردیسهای ژنرالها از جنس مرمر و گچ و همچنین کارهای پیروان وروکیو، گاهی اوقات به لئوناردو ارتباط داده میشوند؛ صرفاً به این خاطر که یک نقاشی زیبای منتسب به او، با همان موضوع آثار مجسمهسازی کشیده شده است اما کیفیت نازل این مجموعه از مجسمهها، انتساب آنها به این استاد را نفی میکند. هیچ ردی از باقی سردیسهای زنان و کودکان وجود ندارد که به گفتهی واساری، لئوناردو در جوانی با گل ساخته باشد.
دو پروژهی بزرگ مجسمهسازی که لئوناردو خود را کاملاً وقف آنها کرد، به ثمر ننشستند؛ نه مجسمهی برنزیِ سوارکار برای فرانچسکو اسفورتزا که لئوناردو بین سالهای ۱۴۸۹ تا ۱۴۹۴ روی آن کار میکرد و نه تندیس مارشال تریوولزیو که لئوناردو را بین سالهای ۱۵۰۶ تا ۱۵۱۱ مشغول خود ساخت، کامل نشدند.
بسیاری از طرحهای اولیه از این آثار موجود هستند اما حیرتانگیزترین نمونههای یافتشده به سال ۱۹۵۶ و زمانی تعلق دارند که دو دفترچه یادداشت لئوناردو، موسوم به دستخطهای مادرید، در کتابخانهی ملی مادرید کشف شدند.
این دستنوشتهها نهتنها بلندی مقام لئوناردو را فاش میکنند، بلکه جسارت خیالی او در طرحهایش را نیز به نمایش میگذارند. متون و نقاشیهای موجود در این یادداشتها نشان از تجربهی عمیق لئوناردو در تکنیک قالبریزی برنز دارد، اما درعینحال ماهیت تقریباً آرمانی این پروژه را نیز فاش میکنند. او به دنبال قالبریزی اسب سوارکار بهصورت یکتکه بود، اما ابعاد بزرگ اسب مشکلات فنی غیرقابلحلی را به وجود میآورد. در حقیقت لئوناردو نتوانست راهحل مناسبی برای رفع این مشکل بیابد.
نقاشیهای موجود از این دو تندیس، وسعت دید لئوناردو در امر مجسمهسازی را آشکار میسازد. مطالعات دقیق آناتومی، حرکت و نسبتهای یک اسب واقعی، در طرحهای اولیهی تندیسها مشهود بودند. به نظر میرسد لئوناردو حتی قصد نوشتن مقالهای در مورد اسب داشته است.
او مزیتهای اسب در دو موقعیت چهارنعل و یورتمه، را بررسی میکند و در هر دو سفارش خود تصمیم به ساخت مجسمهای به حالت چهارنعل میگیرد. این طرحهای اولیه، که برتریهای محسوسی نسبت به مجسمهی دوناتلو و تندیس وروکیو دارند، از جمله زیباترین و شگفتانگیزترین نمونههای هنری لئوناردو محسوب میشوند. بدون شک، این طرحها تأثیر عمیقی بر توسعهی تندیسهای سوارکاران در قرن شانزدهم داشتهاند.
معماری
لئوناردو در نامهای که برای لودوویکو اسفورتزا بهمنظور خدمت در نزد او میفرستد، خود را معماری باتجربه، مهندس نظامی و مهندس در شاخهی آبشناسی معرفی میکند. در حقیقت، او در تمام عمر خود درگیر مسائل معماری بود اما تأثیر او اساساً محدود به نقش مشاور در نزد اسفورتزا شد. او تنها یکبار در تکمیل سقف گنبدی کلیسای جامع میلان موفق به اعمال ایدههای شخصی خود شد اما لئوناردو این پروژه را، زمانی که نمونهی کوچک ارائهشده به او بازگردانده شد، کنار گذاشت.
در نمونههای دیگر، او مدعی میشود که یک معمار تجربی است که طرحهایی برای ساختمانهای غیرمذهبی میکشد؛ طرحهایی نظیر یک کاخ برای نجیبزادهای از میلان، یک خانهی ویلایی برای حاکم فرانسوی میلان و اقامتگاه خاندان مدیچی در فلورانس. درنهایت، نوبت به پروژهی بزرگ او برای کاخ و باغ رومورانتین در فرانسه میرسد. لئوناردو در آخرین پروژهی خود، شروع به کشیدن طرحهایی با مداد میکند و توانایی خود در مسائل فنی و همچنین معماری و هنری را به نمایش میگذارد.
اما واقعاً چه چیزی مطالعات معماری لئوناردو در این وسعت را خاص و جاودان میکند؛ این مطالعات طیف گستردهای را شامل میشوند و تمام چالشهای ساختوساز در عصر لئوناردو را در برمیگیرند و حتی به نقشهکشی شهری نیز ورود میکنند.
افزون بر این، اسناد فراوانی از انگیزهی لئوناردو برای تدریس معماری وجود دارد؛ او به دنبال جمعآوری دستنوشتههای خود در این رشته برای نوشتن یک نظریهی معماری بود. این رساله در باب معماری، در ارتباط با تمام حیطهی معماری و همچنین نظریههای فرم و ساختوساز بود و مواردی چون شهرسازی، ساختمانهای مذهبی و غیرمذهبی و المانهای مجزای مهم نظیر گنبدها، پلهها، درگاهها و پنجرهها را نیز در برمیگرفت.
مطالعات و نقاشی های کالبدشکافی
علاقهی وافر لئوناردو به مطالعات کالبدشکافی و تشریحی، حکایت از یک اشتیاق هنری شایع در آن زمان دارد. لئون باتیستا آلبرتی در مقالهی خود، عقیده دارد که نقاشان بدنهای انسانی را درست شبیه به آنچه در طبیعت وجود دارد، با همان شکل اسکلت و ماهیچهها میکشند و تنها آنها را با لباس میپوشانند.
اگرچه تاریخ شروع مطالعات کالبدشکافی لئوناردو مشخص نیست اما به نظر میرسد که اشتیاق کالبدشکافی در وجود وی در دوران کارآموزی در کارگاه وروکیو جرقه میخورد. این اشتیاق میتواند پاسخی به علاقهی استاد او، وروکیو، یا همسایهی وروکیو، پولایولو، به این رشته باشد.
پولایولو به خاطر اشتیاق فراوان خود به آثاری با بدنهای انسانی مشهور بود. نمیتوان بهطور دقیق زمان شروع مطالعات کالبدشکافی از سوی لئوناردو را حدس زد، اما این زمان میتواند چندین سال پس از اولین مهاجرت وی به میلان و در دورانی باشد که این شهر به مرکز تحقیقات پزشکی بدل شده بود. مطالعهی او بر روی آناتومی بدن انسان، اساساً در ارتباط با تواناییهای او بهعنوان یک هنرمند، در دههی ۱۴۹۰ در قالب یک مرکز تحقیقات مستقل گسترش یافته بود.
همزمان با کشف ساختار بدن انسان از سوی چشمان تیزبین لئوناردو، او مجذوب «شکل سودمند بدن» شد و کوشید تا ماهیت فیزیکی آن بهعنوان مخلوق این جهان را درک کند. او در طول دو دههی بعد، مطالعات عملی در رشتهی کالبدشکافی در میز تشریح در میلان و سپس بیمارستانهای فلورانس و رم را دنبال کرد و به همکاری با پزشک و آناتومیست مشهور، مارک آنتونیو دلا توره، پرداخت. او در طول حیات خود، بیش از ۳۰ جسد را تشریح کرد.
مطالعات اولیهی لئوناردو در امر کالبدشکافی، عمدتاً شامل بررسی اسکلتها و ماهیچهها میشد. اما لئوناردو در همان آغاز نیز شروع به ترکیب مطالعات تشریحی با فیزیولوژی کرد. لئوناردو از طریق بررسی ساختار ایستای بدن انسان، به مطالعهی نقش اندامهای مجزای بدن در حرکت مکانیکی پرداخت. این مطالعه درنهایت منجر به بررسی اندامهای داخلی شد؛ او در این بررسی عمیق به سراغ اندامهایی چون مغز، قلب و ریهها بهعنوان موتورهای محرکهی احساس و حیات رفت.
یافتههای وی از این مطالعات در نقاشیهای تشریحی مشهور او به ثبت رسیده است که در زمرهی مهمترین دستاوردهای علم در دوران رنسانس قرار دارند. این نقاشیها بر اساس ارتباط میان نقاشی طبیعی و آبستره تهیه شدهاند؛ او بخشهایی از بدن انسان را در قالب لایههایی شفاف به تصویر میکشد که حاصل بررسی اندامها از طریق برشها به شکل سهبعدی، بازتولید ماهیچهها به شکل «رشتهها»، نمایش بخشهای مخفی با خطوط نقطهچین و ابداع یک شیوهی هاشورزنی است.
ارزش واقعی این اسناد در قابلیت آنها در ادغام بسیاری از تجربههای فردی بر روی میز تشریح و نمایان کردن سریع و دقیق اطلاعات بدن نهفته است. همانطور که لئوناردو با افتخار تأکید میکند، این نقاشیها نسبت به واژگان توصیفی برتری محسوسی دارند.
انبوه مطالعات تشریحی برجایمانده از لئوناردو، اصول اولیهی توصیفات علمی مدرن با کمک تصویر را پایهگذاری کردند. بااینحال، این نقاشیها در دوران حیات لئوناردو ارزش چندانی نداشتند و بررسیهای پزشکی وی به شکل مخفی باقی ماندند. او خود را یک فرد حرفهای در امر آناتومی نمیدانست و هرگز به سراغ تدریس یا انتشار یافتههای خود نرفت.
اگرچه او این مطالعات تشریحی را تنها برای خود نگه داشت، اما لئوناردو برخی از یافتههای خود در ارتباط با تناسب بدن انسان را منتشر کرد. لئوناردو که با لوکا پاچولیِ ریاضیدان همکاری میکرد، به بررسی نظریههای تناسب از ویتروویوس، معمار دوران روم باستان در قرن یکم پیش از میلاد، پرداخت و آنها را در رسالهی معماری خود آورد.
داوینچی با کمک اصول هندسی در ساختار بدن انسان، اثبات کرد که نسبت ایدهآل قامت انسان با اشکال دایره و مربع برابر است. لئوناردو در توصیف نظریهی خود با نام «مرد ویترووین» اثبات میکند که وقتی یک انسان پاهای خود را بر روی زمین قرار میدهد و دستان خود را از هم باز میکند، میتواند درون چهار ضلع از یک مربع قرار بگیرد، اما وقتیکه دستان و پاهای خود را از هر طرف باز میکند، میتواند در محیط یک دایره جا شود.
لئوناردو نقشههای شگرف از بدن انسان که در قالب نقاشیهای تشریحی و مرد ویترووین خلق کرده بود را بهعنوان یک «گیتی شناسی از جهانی کوچک» تصور میکرد. او باور داشت که مطالعات وی پیرامون آناتومی بدن انسان میتواند تمثیلی در یک جهان کوچک برای کارهایی در جهان بزرگتر یا کائنات باشد.
داوینچی مینویسد: «انسان از سوی اجداد خود، جهانی فانی و کوچک نامیده میشود و این نام حقیقتاً برازنده است؛ زیرا یک انسان از خاک، آب، هوا و آتش تشکیل شده است. این اجزا در جهان نیز موجود هستند.» او اسکلت انسان را با صخرهها (بهعنوان تکیهگاههای زمین) مقایسه میکند و انبساط و انقباض ریهها در نفس کشیدن را شبیه به جزر و مد اقیانوسها میداند.
مکانیک و کیهان شناسی
بر اساس بررسیهای لئوناردو، علم مکانیک که او بهعنوان یک معمار و مهندس کاملاً با آن آشنا بود نیز بازتابی از نیروهای طبیعت است. لئوناردو در سراسر حیات خود یک سازندهی مبتکر بود؛ او کاملاً اصول مکانیک دوران خود را درک کرد و در بسیاری از جهات در پیشبرد آنها نقشی مؤثر داشت. دو دفترچهی او در کتابخانهی مادرید، بهطور گسترده پیرامون نظریههای لئوناردو در باب علم مکانیک هستند؛ اولین دفترچه در دههی ۱۴۹۰ و دومین دفترچه بین سالهای ۱۵۰۳ تا ۱۵۰۵ نوشته شدهاند.
اهمیت این دو دستنوشته بیشتر در استفادهی آنها از مدلهای نمایشی و تجربی برای توصیف اصول پایهای مکانیک و عوامل بهکاررفته در ساخت ماشینآلات به نسبت تشریح ابزارهای کاری و دستگاههای خاص نهفته است. لئوناردو بهمانند نقاشیهای تشریحی خود، اصول مشخصی از بازنمایی گرافیکی (ایجاد سبک، الگوها و نمودارها) را توسعه میدهد که نمایش دقیقی از موضوع مورد بررسی در اختیار ما میگذارد.
لئوناردو همچنین بهعنوان یک مهندس نظامی نیز فعالیت میکرد. او این کار را همزمان با اقامت در میلان آغاز کرد. اما هیچ نمونهی قطعی از آثار وی در این زمینه وجود ندارد. دستنوشتههای کتابخانهی مادرید نشان میدهند که او در سال ۱۵۰۴ از سوی شورای حکومتی فلورانس مأموریت مییابد تا در کنار لردِ پیومبینو (Piombino) یک سیستم دفاعی برای شهر بسازد و مشاورههایی نیز برای بازسازی آن ارائه دهد. مطالعات او در پروژههای بزرگ کانالسازی در منطقهی آرنو و لومباردی، نشان میدهد که لئوناردو یک کارشناس خبره در مهندسی آبشناسی بود.
لئوناردو بهطور ویژه مجذوب مسائل اصطکاک و مقاومت میشود و در یادداشتهای خود تمامی اجزای مکانیکی نظیر شیارهای مارپیچی، چرخدندهها، جکهای هیدرولیکی، چرخهای هرزگرد و دندههای انتقال قدرت را به شکل تصویری نمایش میدهد. او در سراسر دوران حرفهای خود به پتانسیل مکانیکی حرکت نیز علاقهمند میشود.
این امر او را بهسوی طراحی یک ماشین همراه با جعبهدندهی دیفرانسیلی، یک دژ متحرک شبیه به تانکهای امروزی و یک ماشین پرنده سوق میدهد. «ملخ مارپیچ» لئوناردو تقریباً نمونهی اولیهای از یک بالگرد مدرن است، اما بهمانند دیگر وسایل طراحیشده توسط او، یک مشکل واحد دارد؛ این ماشین فاقد نیروی کافی برای تولید پیشرانش و بلند شدن از زمین است.
لئوناردو در هرکجا که به دنبال پدیدههای طبیعی میگشت، وجود نیروهای اولیهی مکانیکی که بر شکل و کارکرد کائنات حاکم بودند را مییافت. این موضوع در مطالعات لئوناردو پیرامون پرواز پرندگان مشهود است. این مطالعه منجر به شکلگیری ایدهای جدید از ممکن بودن ساخت یک وسیلهی پرنده در ذهن او شده و سبب میشود او تحقیقات گسترده پیرامون ماهیت و عناصر هوا را آغاز کند. او در مطالعات خود پیرامون آب، موسوم به حملکنندهی طبیعت، به بررسی خواص فیزیکی آب در ارتباط با قوانین حرکت و جریانها میپردازد.
تحقیقات داوینچی در ارتباط با قوانین رشد گیاهان و درختان و همچنین ساختار زمینشناسی زمین و تپهها و درنهایت مطالعات پیرامون جریانهای هوایی، منجر به تجسم تصویری از شعلهی یک شمع یا شمایلی از یک خط باریک از ابر یا دود در ذهن او میشود. لئوناردو در نقاشیهای خود بر مبنای تجربیات فراوان کسبشده، شکل خاصی از بازنمایی را مییابد که منحصر به خود او است و تنها در مطالعات وی پیرامون جریانها دیده میشود. او موفق میشود تا این پدیده را به بخشهای کوچکتری تقسیم کند (رد آب یا چرخیدن گرداب)، اما درعینحال تصویر کلی را حفظ کرده و بینشی تحلیلی و ترکیبی به وجود آورد.
داوینچی در هیئت یک دانشمند هنرمند
با پایان یافتن قرن پانزدهم، دکترین آموزشی رو به زوال رفتند و پژوهشهای انسانی مورد توجه قرار گرفتند. بااینحال، لئوناردو بخشی از یک حلقهی روشنفکری بود که یکسوم شیوههای شناختی، بهخصوص از نوع مدرن آن، را توسعه داد. از نگاه او، هنرمند نقشی مهم را ایفا میکرد.
در عصری که اغلب فرآیند آفرینش الهی با فعالیت هنری یک هنرمند مقایسه میشد، داوینچی کیهانشناسی را به روش خود و با استفاده از هنر برای نزدیک شدن به رازهای خلقت، دگرگون کرد و مدعی شد که از طریق علم نقاشی، تفکر نقاش تبدیل به یک نسخه از تفکر الهی میشود؛ زیرا این تفکر قادر است تا آزادانه در جهت خلق بسیاری از گونههای حیوانی، گیاهی، میوهها، طبیعت، روستاها، خرابهها و مکانهای حیرتانگیز، رفتار کند.
داوینچی با کمک این حس وحیانی در وجود هنرمند، به قلمروی وسیع طبیعت برای کشف رازهای آن نگریست. ایدهی آرمانی او از انتقال دانش به شکل دائرهالمعارف مقبول افتاد و همچنان با مفاهیم آموزشی قرون وسطایی همخوانی داشت. بااینحال، نتایج این تحقیقات در میان اولین دستاوردهای شگرف فکریِ عصر پیش رو قرار داشتند، زیرا آنها بر اساس حد بیسابقهای از اصول تجربه بنا شده بودند.
درنهایت، اگرچه داوینچی تلاشهای فراوانی در جهت کسب علم در رشتههای زبان، علوم طبیعی، ریاضیات، فلسفه و تاریخ کرد، اما همچنان بهعنوان یک محقق تجربی نگر با مشاهدات عینی باقی ماند. او دقیقاً از طریق مشاهده و با کمک نبوغ خود توانست نظریهای منحصربهفرد به نام «نظریهی دانش» را توسعه دهد.
نظریهای که در آن هنر و علم باهم ادغام میشوند. در مواجهه با دستاوردهای کلی لئوناردو، مطرح کردن این سؤال که چه میزان از کارهای وی تمام شدند یا ناتمام باقی ماندند، بیهوده است. موضوعی که اهمیت دارد، نیروی فکری او (اتکا به خود و کوشا در تمامی ابداعاتش) است. نیرویی که تا به امروز نیز بارقههایی از آن دیده میشود.
درواقع این بحث، حیطهی شخصی زندگی او پیرامون گرایشهای جنسی، باورهای مذهبی و حتی گیاهخواری احتمالی لئوناردو را نیز تحت تأثیر قرار میدهد و چیزی را بازتاب میکند که از مدتها پیش واضح است. فرقی نمیکند که موضوع مورد بحث، پیرامون زندگی، ایدهها یا میراث هنری لئوناردو باشد، نفوذ و تأثیر او کمترین نشانهها از افول را از خود در عصر ما به نمایش گذاشته است.
{{totalCount}} دیدگاه