سباستین فالکز از جذبه پاریس می گوید
- تیم ایوار
- 1397/11/15
- 0 دیدگاه
آنچه سباستین فالکز در پژواک پاریس ماهرانه به مخاطبانش یادآوری می کند، راز کشف ناشدنی و سخاوت هنرمندانه بی انتهای فرانسه است.
پاریس، جنگ و خاطره موضوعات سهگانهی آشنای کارهای سباستین فالکز، رماننویس انگلیسی هستند. فالکز در رمان جدید خود به نام پژواک پاریس، پاریس را به شکل کلانشهری عجیب و غریب و مبهم تصویر میکند؛ تصویری که با سنت ادبی مرسوم که پاریس را «شهر عشق» میخواند، مطابقت ندارد.
در رمان جدید فالکز، پاریس آن تصویر جذاب، احساساتی و زیبای ارائه شده در فیلم آملی یا نیمه شب در پاریس را ندارد. خیابانهای پر از درخت مونلایت با بلوکهای سرد آپارتمانی سنت دنی جایگزین شدهاند؛ موسیقی دلنواز بارهای پاریسی، جایش را به صدای تند و خشن مترو پاریس داده است. اشباحی در روز معماری هوسمانی شهر را به تسلط خود درآوردهاند و همچون سایهای از گذشته آن را به زمان حال را پیوند میدهد. اینها همه پر از جزییات، بینظیر و مرموز است.
نزد فالکز، آنچه در لایههای زیرین شهر وجود دارد، بزرگترین منبع الهام است. فالکز میگوید: «به یاد دارم که در هفده سالگی –وقتی برای نخستین بار به عنوان یک دانشجو به پاریس وارد شدم و سه ماه در این شهر زندگی کردم- اسامی ایستگاههای مترو پاریس برایم بسیار جذاب بود. همگی این اسامی طنین عجیبی داشتند: سانسیه (Censier)، دوبونتون (Daubenton)، باربه (Barbès)، روشهشوا (Rochechouart). اینها رازآلود و باشکوه بودند».
در کتاب پژواک پاریس، مترو به عنوان عنصری که هم به شکلی قدرتمند تاریخ غنی شهر را یادآوری میکند و هم یکی از بنیانهای ساختاری داستان است، نقش دوگانهای ایفا میکند. هر فصل کتاب به نام یک ایستگاه مترو در پاریس است: گار دو نورد (Gare du Nord)، بلویل (Belleville)، کلنل فابیان (Colonel Fabien) و ... . یکی از شخصیتها از این ایستگاه عبور میکند و طرح داستان در دنیای زیرزمینی شهر ساخته میشود. مترو، علاوه بر آنکه نشانهگذار تاریخی و جغرافیایی شهر است، برای فالکز خلاصهای نمادین از شهر پاریس هم هست. او میگوید: «من عاشق مترو هستم؛ عاشق بوی مترو هستم؛ مترو عصارهی پاریس است.»
پژواک پاریس، داستان هانا و طارق را روایت میکند، که بهطور موقت در پاریس سال 2006 زندگی میکنند، و یک دوستی نه چندان خوشایند را شکل میدهند. هانا، دانشجوی آمریکایی تاریخ، در حال مطالعه زندگی زنان پاریسی دوره تحت اشغال آلمان است. او روزهایش را در آرشیوهای تاریخی ناحیه ۹ سپری و خود را در متن روزنامههای جنگ جهانی دوم در مورد مقاومت و شورش، غرق میکند.
طارق یک جوان نوزده سالهی چشمدرشت اهل مراکش است که در یک مغازه فست فود در حومه سنت دنیس کار میکند. او به پاریس آمده تا محل تولد مادر از دست رفتهاش را جستجو کند. زندگی ظاهرا متفاوت این دو، با ساکن شدن طارق در آپارتمان هانا به هم نزدیک میشود. کار مادی هانا، با کمک و مهربانی طارق در کارهایی از قبیل ترجمههای فرانسوی هانا جبران میشود.
روایت داستان به طور متناوب بین دیدگاه طارق و هانا تغییر میکند. در حالی که هانا تحصیلکرده و به لحاظ تاریخی آگاه است، طارق به لحاظ تاریخی دانشی ندارد. این تکنیک مشاهده و روایت، داستان را با آنچه که مشخصه متون پاریسی و روایت از زبان یک پرسهزن است، تفاوت دارد. فالکز میگوید: «میخواستم طارق شهر را بدون هیچ پیشینه و چارچوب فرهنگی به مثابه یک دوربین به تصویر بکشد» این تصویر به شهر همچون یک منظره اصیل و پویا رنگ میبخشد و از تصاویر کلیشهای دور میشود.
مطالب مرتبط
اوت لت های پاریس با بهترین برندهای جهان کشف بهترین رستوران های پاریس برای هر ذائقه همه چیز در مورد برج ایفل فرانسه، بانوی آهنین پاریسفالکز همانطور که دنیای زیرزمینی پاریس را با عناصر تاریخ نشانهدار میکند، پاریس روی زمین را به شکلی به تصویر میکشد که توسط اشباح احاطه شده است. فالکز میگوید: «احساس میکنم که در پاریس داخل این بلوار و ساختمانهای هوسمانی راز و رمز و چیزهای پنهانشده بسیاری وجود دارد». او اضافه میکند: «همانطور که طارق در جایی نشان میدهد، به نظر میرسد این فضاها برای پوشاندن رازها طراحی شده باشند».
در رمان این راز و رمز توسط کلمنس ساخته میشود؛ شخصیتی که در سراسر رمان وجودش مورد پرسش است. فالکز میگوید: «او در سطح کتاب سیال و شناور است». هم شخصیت مادر طارق را بازنمایی میکند، هم زنی بازمانده از جنگ جهانی دوم. او طارق را به یاد «فیلمهای سیاه و سفید» میاندازد، و آوازی به شیوهای از زبان فرانسه میخواند که طارق نمیتواند آن را بفهمد. درست مثل ساختمانهای فان دو سیِک ( fin de siècle) کلمنس شبحی است سوسو زنان و همچنان که میگذرد، گمراهکننده هم هست.
فالکز مسیر عبور ارواح را منطبق با مسیری نشانهگذاری میکند که اخراج ویرانگر مردم در جنگ جهانی دوم از آن صورت گرفت. فالکز میگوید: «مردمان بسیاری غایب بودند؛ چون در اردوگاههای آلمان نازی زندانی شده بودند، عده زیادی نیز از شهر گریخته بودند». «در طول اشغال پاریس، مردم احساس شبحگونی را تجربه میکردند، بنابراین تصور دوباره آن وضعیت چندان دشوار نخواهد بود». پاریسِ فالکز، شهری است که در چنگال زمان گرفتار است و روانزخمهایی از گذشته آزارش میدهد. از این رو فضای مناسبی است برای طارق و هانا، که هرکدام عازم سفری در زمان به سوی گذشته هستند.
فالکز معتقد است از زمانی که او برای نخستین بار به پاریس آمد، یعنی هنگامی که یک دانشجوی هفده ساله شبیه به طارق بود، پاریس اخراج دیگری را تجربه کرد که جنس آن متفاوت است. «تغییر فاحشی رخ داده است. امروز اگر بخواهید با مردمی در پاریس در ارتباط باشید که از طبقه متوسط به پایین باشند، آنها به شکل گستردهای از شهر ناپدید و اخراج شدهاند». مناطق اطراف ناحیه یک و دو و سه، رفتهرفته در حال موزهای شدن و تبدیل شدن به محل زندگی طبقات بالای اجتماعی هستند.
دل مشغولیهای فالکز از میان آثارش رخ مینماید. دو اثر شناخته شده او آواز پرنده و شارلوت گرِی هر دو در زمان جنگ روایت میشوند. و اثر کمتر شناختهشدهاش، زندگی ممکن، به کاوش در گذشته طی ارتباطی دایمی با زمان حال میپردازد. در حال حاضر پاریس برای فالکز عرصهای از ایدهآلها است که میتواند اشکال دیگری از همین مضمون را در آن کاوش کند.
پاریس برای قرنها، ذوق نویسندگان و شاعرانی همچون فالکز را برانگیخته است. همانطور که نوشتههای فالکز در آغاز کتاب به این موضوع اشاره دارد. نقلقوهایی از فرانتس کافکا، ویکتور هوگو و شارل بودلر این سخن فرانس کافکا را تایید میکند که میگوید: «مترو فرصت مغتنمی برای خارجیان فراهم میکند، تا این تصور در آنها ایجاد شود که ماهیت پاریس را درک کردهاند». اگر معتقد باشیم که مترو نشاندهنده ماهیت شهر است، آیا میتوان گفت فالکز در خطری گرفتار آمده که کافکا درباره آن هشدار میدهد؟ یا این سخن که تصویری که مترو از پاریس میدهد، خیالی است و بر واقعیت مبتنی نیست و واقعیت را هرگز از این طریق نمیتوان درک کرد؟
{{totalCount}} دیدگاه