بیوگرافی کافکا نویسنده بزرگ قرن بیستم
- صبا صفری
- 1398/1/29
- 0 دیدگاه
فرانتس کافکا نویسندهای بود که کشمکشهای بشر برای درک و امنیت را در رمانهایی مانند آمریکا، محکمه و قلعه مورد موشکافی قرار داد.
فرانتس کافکا در سوم جولای سال ۱۸۸۳ در پراگ پایتخت جمهوری چک به دنیا آمد. او نویسندهای بود که در خانوادهای یهودی در طبقه متوسط رو به بالا بزرگ شد. بعد از تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه پراگ، در طی روز برای شرکت بیمه کار میکرد و پس از آن شبها به نویسندگی میپرداخت. در سال ۱۹۲۳ او به برلین نقل مکان کرد تا روی نویسندگی تمرکز کند اما کمی بعد به خاطر بیماری سل درگذشت. دوست او ماکس برود (Max Brod) پس از مرگش بیشتر کارهای او را منتشر کرد. از میان آن کارها میتوان به آمریکا و قلعه اشاره کرد.
سال های اولیه
فرانتس کافکا بزرگترین پسر یک خانواده یهودی بود و در پایتخت بوهمیا که در آن زمان بخشی از امپراطوری اتریش-مجارستان بود، به دنیا آمد. سالهای اولیه زندگی او یک تراژدی واقعی بود. دو برادر کوچکتر کافکا در کودکی و زمانیکه فرانتس ۶ ساله بود مردند و او تنها پسر خانواده شد. چند سال بعد سه خواهر دیگر او نیز در کمپهای مرگآور نازی جان باختند.
فرانتس کافکا با والدین خود مشکلات زیادی داشت. مادرش جولی یک زن خانهدار بود که از تفکر عمیق و درک رویاهای پسرش برای نویسنده شدن چیزی نمیفهمید. پدرش هِرمان نیز شخصیتی زورگو داشت و اغلب در خانه ریاست میکرد. البته او در کسب و کار موفق بود و از فروش پوشاک زنانه و مردانه زندگی خود را میگذراند.
پدر کافکا روی زندگی و نویسندگیاش تأثیر بهسزایی داشت. او از برخی لحاظ یک ظالم بهحساب میآمد و خلق و خوی بدی داشت. علاوه بر این برای جنبه خلاق پسرش ارزش بسیار کمی قائل بود. بسیاری از کشمکشهای شخصی کافکا در روابط عاطفی و اجتماعیاش به عقیده خود او از رابطه پیچیدهاش با پدرش سرچشمه میگرفتند. در ادبیاتش نیز، شخصیتهای کافکا اغلب به نوعی با نیروی غالب روبهرو و درگیر بودند. این نیرو اغلب بهسادگی اراده مردان را در هم میشکست و احساس اعتماد به نفسشان را از آنها میگرفت.
به نظر میرسد کافکا بیشتر ارزشهایش را مستقیماً از خانوادهاش و بهویژه پدرش گرفته است. او بیشتر زندگی بزرگسالیاش را در نزدیکی والدینش زندگی کرد.
تحصیلات
زبان اول کافکا آلمانی بود. در واقع علیرغم ریشههای چکی و یهودی، هویت کافکا به فرهنگ آلمانی ارزش بخشید. او بچه باهوشی بود و در مدرسه وضع رضایت بخشی داشت. با وجود این که او مورد احترام معلمینش بود، اما از اینکه زندگیاش تحت کنترل مدرسه و آنها باشد احساس خوشایندی نداشت. کافکا بعد از دبیرستان به دانشگاه «چارلز فردیناند» در پراگ رفت و در ابتدا در رشته شیمی ثبت نام کرد ولی دو هفته بعد رشتهاش را به حقوق تغییر داد. این تغییر موردپسند پدرش بود و همچنین به کافکا زمان میداد تا بتواند در کلاسهای هنر و ادبیات شرکت کند. در سال ۱۹۰۶ او موفق به اخذ مدرک حقوق شده و یک سال بدون درآمد به عنوان منشی حقوقی کار کرد.
زندگی کاری
بعد از به پایان رساندن کارآموزی در اواخر سال ۱۹۰۷، کافکا در یک آژانس بیمه ایتالیایی کار پیدا کرد. این کار از ابتدا برای او مناسب نبود زیرا او را مجبور به کار کردن طبق برنامهای خستهکننده میکرد و وقت اندکی را برای نوشتن برای او باقی میگذاشت. او کمتر از یک سال در این آژانس دوام آورد و بعد از استعفا خیلی زود شغل جدیدی در یک انستیتو بیمه حوادث کارگران پیدا کرد. این کار و کارفرماهایش بیش از هر موردی مناسب کافکا بودند و او به سختی کار کرد و دست راست رئیسش شد. او تا سال ۱۹۱۷ به کر کردن در این شرکت مشغول بود و شروع بیماری سل در سال ۱۹۲۲ به اجبار وی را گرفتار بازنشستگی زودرس کرد.
عشق و سلامتی
کافکا در کارش یک کارمند نمونه بود و میشد بهراحتی با او ارتباط برقرار کرد و اغلب بهخاطر شوخ طبعیاش شناخته میشد؛ اما زندگی شخصی او پر از کشمکشهای مختلف بود. خودخوریها و ناامنیهای روحی او به روابطش هجوم میآوردند. او دو بار برای ازدواج با کسی که دوست داشت، نامزد کرد ولی نهایتاً آن دو در سال ۱۹۱۷ راهشان را از هم جدا کردند.
بعدها، کافکا به دورا دیامانت (Dora Diamant) علاقهمند شد و آن دو در ریشههای یهودی و علاقه به سوسیالیسم با هم اشتراک داشتند. در بحبوحه بیماری در حال پیشرفت کافکا، آن دو عاشق هم شده و در برلین با هم زندگی کردند. رابطه آنها بیشتر حول بیماریهای کافکا میچرخید. حتی قبل از شروع سل نیز او از نظر سلامتی دچار مشکلاتی بود. از میان مشکلات او میتوانیم به میگرن، افسردگی، اضطراب و بیخوابی اشاره کنیم.
کافکا و دورا در نهایت به پراگ بازگشتند. کافکا در طی اقدامی برای درمان سل، به وین رفت تا در یک آسایشگاه مسلولین بستری شود. او در سوم ژوئن سال ۱۹۲۴ درگذشت. پیکر او را در گورستان یهودیان جدید پراگ در کنار والدینش دفن کردند.
آثار ادبی
اگر چه کافکا به سختی کار میکرد تا زندگی خود را بسازد، اما خود را وقف نوشتن نیز میکرد. یکی از دوستان قدیمی او به نام «ماکس برود» نقش مهمی در پیشبرد کارهای ادبی او داشت و نقش او تا مدتها پس از مرگ کافکا نیز ادامه پیدا کرد. شهرت کافکا به عنوان نویسنده تنها بعد از مرگ او اتفاق افتاد. او در طی زندگی بخش محدودی از کلیت کارش را منتشر کرد.
معروفترین و پرفروشترین داستان کوتاه او «مسخ» نام داشت که در سال ۱۹۱۲ به پایان رسید و سه سال بعد منتشر شد. این داستان در اتاق طبقه سوم کافکا شکل گرفت که منظره مستقیمی از رودخانه ولتاوا و پلش داشت. او پس از این کتاب «میانجیگری»، مجموعهای از داستانهای کوتاه، را منتشر کرد و «قبل از قانون» و رمان «محکمه» را نیز نوشت.
او حتی با وضعیت وخیم سلامتیاش باز به نوشتن ادامه داد. در سال ۱۹۱۶ او «قضاوت» را به پایان رساند که مستقیماً از رابطه او با پدرش صحبت میکرد. از کارهای بعدی او میتوان به «در تبعید» و «یک پزشک روستایی» اشاره کرد که هر دو در سال ۱۹۱۹ به پایان رسیدند.
در سال ۱۹۲۴، کافکای بیمار ولی پر کار، کتاب «هنرمند گرسنگی» را تمام کرد که شامل چهار داستان بود که سبک واضح و سادهای داشت. این شیوه نوشتاری از شاخصههای سبک او در پایان زندگیاش بود؛ اما کافکا که هنوز با جانوران درون ذهنش زندگی میکرد و همواره گرفتار تردید درونی بود، نسبت به انتشار کارهایش تمایلی نشان نمیداد. او از دوستش ماکس که مجری ادبیاش نیز بهشمار میرفت، خواسته بود تمام نسخ خطی منتشر نشدهاش را نابود کند.
خوشبختانه برود از خواسته دوستش پیروی نکرد و در سال ۱۹۲۴ «محکمه» که رمانی سیاه، پارانوئید و موفقترین کار این نویسنده بود را منتشر کرد. داستان این رمان حول شخصیتی به نام «جوزف کی.» میگردد که مجبور میشود از خود به خاطر جرمی که هرگز بر او و خواننده آشکار نشده، در برابر یک سیستم دادگاهی ناسالم دفاع کند. سال بعد برود «قلعه» را به چاپ رساند که اعتراضی به بوروکراسی بدون چهره و چیره بود. در این رمان، پروتاگونیست که خواننده او را تنها به نام «کِی» میشناسد، تلاش میکند با مقامات مرموزی که بر دهکدهاش حکمرانی میکنند، ملاقات کند.
در سال ۱۹۲۷، رمان «آمریکا» انتشار یافت. داستان این رمان نیز حول زندگی پسری به نام «کارل روسمان» میگردد که توسط خانوادهاش به آمریکا فرستاده شده است. در طی این سفر معصومیت و سادگی او در هر جایی که سفر میکند مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
میراث
کافکا در زمان مرگش به طرزی باورنکردنی تنها در میان گروهی کوچک از خوانندگان شناخته شده بود. تنها بعد از مرگ او بود که به کمک دوستش ماکس برود که خلاف وصیت او عمل کرد، کارهایش منتشر شد و به شهرت رسید. کتابهای او بهویژه در زمان جنگ جهانی دوم محبوبیت زیادی پیدا کرد و روی ادبیات آلمانی تأثیر بهسزایی داشت.
زمانیکه دهه ۱۹۶۰ شکل میگرفت و اروپای شرقی تحت حکومت دولتهای کمونیست بروکراتیک بود، نوشتههای کافکا بیش از هر زمانی با مخاطبان ارتباط برقرار میکرد. در نتیجه داستانهای کافکا درباره انسان و سازمانهای بدون چهره، کاملاً زنده و پرطراوت بودند و حتی به خلق واژه جدیدی به نام «کافکائِسک» منجر شدند.
فرانتس کافکا در یک نگاه
- فرانتس کافکا در سوم جولای سال ۱۸۸۳ در یک خانواده یهودی آلمانی زبان متولد شد.
- او در شش سالگی دو برادر کوچکترش را از دست داد.
- سه خواهر او نیز در کمپهای نازی جان باختند.
- او رابطه خوبی با والدینش نداشت و به ویژه مشکلاتی که با پدرش داشت در سرتاسر زندگی و کارهای او به چشم میخورد.
- او در رشته حقوق تحصیل کرد ولی همواره در اوقات آزاد خود به نوشتن و شرکت در کلاسهای هنری و ادبی مشغول بود.
- او روحیهای شوخطبع و اجتماعی داشت اما در رابطه عاطفی خود همواره درگیر کشمکشهای درونی بود.
- کافکا جدای از بیماریهای مختلفی که گریبانش را گرفته بودند دچار بیماری سل شد و در سال ۱۹۲۴ درگذشت.
{{totalCount}} دیدگاه