فرانسیسکو گویا، نابغه هنری عصر رمانتیسیسم
- صبا صفری
- 1397/10/5
- 0 دیدگاه
برخی اوقات فرانسیسکو گویا هنرمند اسپانیایی را پدر هنر مدرن می نامند. اگر چه او پرتره درباریان را می کشید ولی در اوایل دهه ۱۸۰۰ کارهای متفاوت تری را از خود به جای گذاشت.
فرانسیسکو گویا در زمان حیاتش نقاش معروفی بود و در ۳۰ مارس سال ۱۷۴۶ در فوئندِتودوسِ (Fuendetodos) اسپانیا به دنیا آمد. او کار هنری خود را به عنوان یک نوجوان آغاز و حتی برای پیشرفت مهارتهایش زمانی را در شهر رم سپری کرد. در دهه ۱۷۷۰ گویا کار برای دربار سلطنتی اسپانیا را آغاز و سفارش پرتره بسیاری از نجیبزادگان را دریافت میکرد، ولی کارهای او همیشه مسائل اجتماعی و سیاسی عصر خود را مورد انتقاد قرار میداد.
سال های اولیه
گویا که پسر یک طلاکار بود، بیشتر جوانی خود را در زاراگوزا سپری کرد. در آنجا در سن ۱۴ سالگی به یادگیری نقاشی پرداخت. او شاگرد خوزه لوزان مارتینس (José Luzán Martínez) بود و در ابتدا از او طریق تقلید آموخت. گویا در آن سالها آثار استادان برجسته را کپی میکرد و از تابلوهای هنرمندانی چون «وِلاسکز» یا «رامبراند» الهام میگرفت.
بعدها گویا به مادرید نقل مکان کرد و در آنجا به استودیوی برادرانِ سوبیاس (Subias) رفت تا با آنها کار کند. در سال ۱۷۷۰ وی به ایتالیا سفر کرد تا دانش هنری خود را ارتقا دهد. در رم، گویا کارهای کلاسیک را مورد مطالعه قرار داد.
گویا و دربار اسپانیا
گویا از طریق یک هنرمند معروف آلمانی توانست کار خود را به عنوان نقاش در دربار خاندان سلطنتی آغاز کند. او در ابتدا نقشههایی برای پردههای منقوش دیواری طراحی میکرد که به عنوان مدل برای پردهبافان یک تولیدی در مادرید مورد استفاده قرار میگرفت. این کارها صحنههایی از زندگی روزمره را به تصویر میکشید.
در سال ۱۷۷۹، گویا موفق به دریافت عنوان نقاش دربار سلطنتی شد. او هر روز اعتبار خود را افزایش میداد و سال بعد در آکادمی سلطنتی «سن فرناندو» پذیرفته شد. گویا به عنوان یک نقاش پرتره شهرت زیادی کسب میکرد و از نجیبزادگان و اشراف سلطنتی سفارشهای زیادی میگرفت. از میان کارهای این دوره میتوان به «دوک و دوشس اوسونا و فرزندانشان» اشاره کنیم که در سال ۱۷۸۸ کشیده شد. در این تابلو دقت گویا به جزئیات به خوبی مشاهده میشود. او با مهارت خاصی توانسته است ریزترین جزئیات صورتها و لباسها را نیز به تصویر بکشد.
بیماری
در سال ۱۷۹۲، گویا طی یک بیماری ناشناخته بهطور کامل شنوایی خود را از دست داد. او در زمان نقاهت روی نقاشیهای غیرسفارشی شخصی کار میکرد که شامل پرتره زنانی از طبقههای مختلف بودند. سبک کاری او هم تا حدی تغییر کرد. او که به کسب اعتبار و موقعیت ادامه میداد، در سال ۱۷۹۵ مدیریت آکادمی سلطنتی را بهدست آورد. اگر چه گویا خود بخشی از دربار به حساب میآمد، اما سختی مردم اسپانیا را در کارهایش نادیده نمیگرفت. او که تکنیک نقاشی خود را به چاپ فلز تغییر داده بود، مجموعهای از تصاویر به نام «اوهام» یا «کاپریس» را در سال ۱۷۹۹ به پایان رساند که نگاهی انتقادی به رویدادهای سیاسی و اجتماعی بود. این مجموعه شامل ۸۰ اثر بود که فساد، طمع و سرکوبی حاکم در کشور را به تصویر میکشیدند.
گویا حتی در کار رسمی خود هم نگاهی انتقادی به مدلهایش داشت. او تابلوی «شاه چارلز چهارم و خانوادهاش» را در حوالی ۱۸۰۰ کار کرد و هنوز هم یکی از معروفترین آثارش به شمار میآید. برخی منتقدین اعتقاد داشتند که این پرتره بیشتر به کاریکاتور شباهت دارد تا به یک پرترهی واقعی. گویا هم لحظات مهم تاریخ کشورش را بهصورت هنری به ثبت رساند. در سال ۱۸۰۸، فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت به اسپانیا حمله کرد. ناپلئون برادرش ژوزف را به عنوان رهبر جدید کشور انتخاب کرد و گویا اگرچه کماکان نقاش دربار باقی ماند، اما مجموعهای از چاپهای فلزی با عنوان «فجایع جنگ» را کار کرد. بعد از آنکه در سال ۱۸۱۴ خاندان سلطنتی اسپانیا دوباره تاج و تخت را پس گرفت، او تابلوی «سوم ماه می» را کشید که هزینههای انسانی واقعی جنگ را نشان میداد. این اثر شورش مردم مادرید علیه نیروهای فرانسوی را نشان میدهد.
سال های آخر
گویا با وجود اینکه برای ژوزف بناپارت هم کار کرده بود، وقتی فردیناند هفتم به قدرت رسید کماکان موقعیت خود را حفظ کرد. گفته میشود روزی فردیناند به او گفته «تو مستحق اعدام هستی اما به خاطر اینکه هنرمند برجستهای به شمار میآیی تو را میبخشیم». البته دیگران در اسپانیا آنقدر خوش اقبال نبودند.
علیرغم ریسکهای شخصی، گویا نارضایتی خود را در غالب مجموعهای از چاپهای فلز به نام «مزخرفات» علیه حکومت فردیناند بیان کرد. این آثار موضوعی کارناوال-گونه داشتند و حول دیوانگی، کهنگی، درد و رنج و مرگ میچرخیدند. او با این تصویرسازی تلخ و سیاهش به نوعی قصد داشت پوچی دوران خودش را به نمایش بگذارد.
حال و هوای سیاسی به قدری تشدید شد که گویا به خواست خود در سال ۱۸۲۴ به تبعید رفت. او علیرغم ضعف سلامتیاش، عقیده داشت خارج از اسپانیا امنیت بیشتری دارد. در نتیجه به شهر بوردو در فرانسه رفت و باقی زندگیاش را در همانجا سپری کرد. در این دوران، او به نقاشی ادامه داد و در میان آثارش پرتره برخی دیگر از دوستانی که در تبعید به سر میبردند را هم کشید. او نهایتاً در ۱۶ آوریل سال ۱۸۲۸ در همین شهر درگذشت.
میراث گویا
اگر چه شواهد زیادی برای افسانههایی که در رابطه با شخصیت شورشی و کارهای خشونتآمیز گویا ساخته شده وجود ندارد، اما بدون شک او یک هنرمند انقلابی بود. آثار فوقالعاده و متنوع او در تکنیکهای نقاشی، طراحی و چاپ دستی، تقریباً به تمامی جنبههای زندگی معاصر ارتباط دارند و دورانی از تلاطمهای سیاسی و اجتماعی را به تصویر میکشند که او شخصاً تجربه کرده بود. او در همان زمان خود طرفداران زیادی نداشت، اما بعدها در قرن نوزدهم «اوژن دلاکروا» رهبر جنبش رمانتیسیسم، یکی از بزرگترین تحسینکنندگانش بود. البته آثار گویا حتی برای اکسپرسیونیستها و سوررئالیستهای قرن بیستم و بیست و یکم هم جالب توجه و شگفتانگیز بود.
مجموعه چاپ های فلز کاپریس
مجموعهی کاپریس (Los caprichos) از ۸۰ اثر آکواتینت و اِچینگ (تکنیکهای چاپ فلز) تشکیل شده که در سالهای ۱۷۹۷ و ۱۷۹۸ توسط گویا کار شدند. این چاپها یک تجربه هنری بودند. در کاپریس، گویا دیوانگیها و جنون عمومی را که در جامعه اسپانیای زمان خود میدید محکوم کرده است و به چیرگی خرافات، ناآگاهیها و ناتوانیهای اعضای مختلف طبقه حاکم، افول عقلانیت و خطاهای زناشویی میپردازد. این مجموعه به عقیده خود هنرمند، ضعفها و دیوانگیهای هر جامعه متمدن را منعکس میکند و از تعصبها و عرفهای نیرنگآمیزی که آداب و رسوم، جهل و خودشیفتگی به عادت تبدیل کردهاند حرف میزند. در این مجموعه میتوان تصویری از جامعه معاصر را هم مشاهده کرد. برخی اعتقاد دارند که گویا و مجموعه کاپریس در قرن بعد راه را برای جنبش مدرنیسم باز کردند. در میان این آثار، تابلوی «خواب استدلال هیولاها را به وجود میآورد» از همه بیشتر شهرت کسب کرده است.
ساتورن پسرش را می بلعد
نام این نقاشی به افسانهای یونانی اشاره دارد که در آن «کرونوس» (نام رومی آن ساتورن است) که میترسد حکومتش توسط فرزندانش به خطر بیفتد، تکتک آنها را در بدو تولد میبلعد. این اثر یکی از ۱۴ نقاشی سیاهی است که گویا مستقیماً روی دیوارهای خانهاش در بین سالهای ۱۸۱۹ تا ۱۸۲۳ کشید. بعد از مرگ او این اثر را روی بوم کشیدند و از آن زمان تاکنون در موزه پرادو در مادرید نگهداری میشود.
تابلوی سوم ماه می ۱۸۰۸
این اثر که در سال ۱۸۱۴ به پایان رسیده، امروزه در موزه پرادو نگهداری میشود. گویا در این کار به کسانی که در برابر ارتش اشغالگر ناپلئون در سال ۱۸۰۸ مقاومت کردند ادای احترام میکند. محتوای این نقاشی، شیوه ارائه و هجوم عاطفیاش اعتبار آن را به عنوان یک تصویر ماندگار از فجایع جنگ تضمین میکنند. منتقدین اعتقاد دارند این تابلو به لحاظ سبک، موضوع و هدف یکی از اولین نقاشیهای مدرن است. میتوان تأثیرات این تابلو را در نقاشی معروف پیکاسو به نام «گِرنیکا» نیز مشاهده کرد.
فرانسیسکو گویا در یک نگاه
- او در ابتدا برای تحصیل در آکادمی هنر سن فرناندو پذیرفته نشد.
- او بعدها توانست با اعتباری که از کارش کسب کرده در همان آکادمی پذیرش بگیرد.
- برای کسب اعتبار و مورد توجه واقع شدن، او از طراحی پردههای منقوش دیواری شروع کرد.
- گویا گرفتار بیماری ناشناختهای شد که شنواییاش را به طور کامل از او گرفت.
- بعد از ناشنوایی کامل، او منزوی، پارانوئید و درونگرا شد.
- در این دوران گویا روی مجموعهای از کارهای غیر سفارشی کار کرد که اغلب موضوعی سیاه داشتند.
- این مجموعه شامل نگاههای انتقادی او به انسانیت، ترس از دیوانگی، جنگ و همچنین شامل موجودات افسانهای بود.
- معروفترین اثر او از این مجموعه تابلوی «ساتورن پسرش را میبلعد» است.
پرسشهای متداول
{{totalCount}} دیدگاه